۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

سلام برسان


  درست مي گوييد،
  بد روزگاي شده،
  ديگه ابرها ،
  وقتي دلشون مي گيره،
  شهامت باريدن ندارن
  گل ها منتظر باد پاييزي نميشن،
  هرگاه دلشان خواست پرپر ميشن
  يار وفادار هم،
  اگر پيدا کردي،
  سلام مرا برسان


عشق همیشگی است

عشق هميشگي است
اين ما هستيم که ناپايداريم ،
عشق متعهد است
مردم عهد شکن،
عشق هميشه قابل اعتماد است اما مردم نيستند

رازهاي زيبايي


رازهاي زيبايي به روايت ادري هيپ بورن:
براي لبان جذاب سخنان مهرآميز به زبان آور
براي چشمان دوست داشتني خوبي را در آدمها جست و جو کن
براي يک اندام باريک غذايت را با آنها که ندارند سهيم شو
براي وقار چنان راه برو که مي داني هرگز تنها گام بر نميداري
...آدم ها حتي بيشتر از اشيا نياز دارند که ترميم شوند
و بازسازي شوند احيا شوند ومرمت شوند و جان تازه بخشيده شوند
هرگز کسي را دور نينداز

هرگز کسی را دور نینداز

تو را میخواهم

تو را ميخوانم
تو را ميخوانم
با آغوشي باز
با دست هايي سرد
كه نبودنت حرارت را از آنان ربود
با شانه هايي تكيده
كه كوله بار غم زمانه افتاده شان كرد
و با چشم هايي كه در ميان حلقه هاي اشك تو را ميخوانند
و در تمناي نگاه تو خفته اند
مي نگري؟
در كنج تنهايي زانوانم را در بغل فشرده ام
و دفتر سرنوشت را با دستان ناتوانم ورق ميزنم

طاعونی به نام حکومت ولایت فقیه ایران (طاعونی به نام اسلام)

وقتی ایران را ترک  کردم فکر می کردم که تنها چیزهایی که از دست داده ام عمر و حاصل تلاشهایم و خانه ای بوده است که در این سالها بر روی آب ساخته ام.
خودم را آدمی می دیدم که احمقانه و به عبث سالها  با پشتکار بهترین بذر ها را بر روی شوره زار خشک پاشیده  و حاصلی نگرفته است.
 با خودم گفتم باقی مانده بذر هایم را می برم و بر خاکی خوب دستهایم را در باغچه می کارم. با خودم گفتم سبز خواهد شد؛ می دانم ،می دانم
شبیه کسی بودم  که از شهری طاعون زده گریخته تا جانش را نجات دهد. جنازه های متعفن جهل و دروغ و خشونت را پشت سر گذاشتم.
اگرچه غریب بودم اما به آینده ای امید داشتم که در این خاک خوب انتظارم را می کشد. جایی که همه چیز سر جایش است. جایی که همه چیز خوب است.من آدم خوبی بودم و لیاقت خوب زندگی کردن را داشتم.
من اصلا از روز اول هم  به آن جمع طاعون زده شباهتی نداشتم
اما هیچ چیز آنجوری که من فکر می کردم پیش نرفت. کم کم متوجه شدم که آن قدر ها هم که فکر می کردم دیگر خوب فکرنمی کنم.
انگار قدرت فکر کردنم را از دست بوده ام. دقت و سرعت و برنامه ریزی درست نداشتم. گیج و خسته بودم . ملامت ها یک به  یک ظاهر شدند، من  منگ بودم، قانون گریز بودم، از زیر کار در می رفتم  و از همه بد تر اینکه  همه ی اعتقادم را به منطق و علم و قانون و حکومت  از دست داده بودم
منطق و علم و قانون و حکومت همه ی آن چیزی بود که من برای به دست آوردنش همه چیز را رها کرده بودم و به این سر دنیا گریخته بودم. مرا چه شده بود؟ چرا  اینجوری شده بودم ؟ چرا از پشت چراغ قرمز ایستادن  در می رفتم ؟ چرا همه اش دوست داشتم میان بر بزنم ؟ چقدر شبیه همه ی آنهایی بودم که از آنها گریخته بودم. انگار به من سرایت کرده بودند. سالها زندگی در آن محیط مرا دگرگون کرده بود.
آری، زندگی در سرزمینی که پاداش خوبی بدی است ، پاداش صداقت طرد شدن و پاداش شهامت مرگ است مرا دگرگون کرده بود
من دیگر نمی توانستم برنامه ریزی کنم برای آنکه همه ی برنامه های من  همیشه به هم ریخته بود.
دیگر نمی توانستم به قانون التزام داشته باشم چرا که  قانون هرگز از من حمایت نکرده بود.
نمی توانستم  آدم خوبی باشم برای آنکه خوب بودن در آن سرزمین دروغ مضحکی بیش نبود.
نمی توانستم  هیچ منطقی را بپذیرم برای آنکه به  بی منطقی و هرج و مرج عادت کرده بودم.
نمی توانستم به بهبود امید داشته باشم برای آنکه همیشه همه چیز بد تر شده بود و من واژه ی امید را فراموش کرده بودم
من طاعون گرفته بودم و  این بیماری تا بن استخوانم نفوذ کرده بود.من هم یکی از همه شده بودم ، درمانده تب دار و مریض.
آن وقت فهمیدم که  مهم ترین چیزی که از دست دادم عمر و خانه  و خانواده ام نیست.
مهم ترین چیزی که از دست داده بودم باور هایم بود؛ باور به درستی ، باور به انسانیت ، باور به صداقت و تلاش و منطق و علم. راستی  من کی  طاعون گرفتم ؟ می گویند هیچ وقت نمی شود فهیمد.
حالا در قرنطینه ام نشسته ام.
می گویند طاعونی ها را  می سوزانند .
از سوختن باکی ندارم .
از این می ترسم که روزی همه ی آن خاک به آتش کشیده شود

تقدیم به خانواده رسانه

بیست و دو ماه گذشته و حالا که قرارست به روش صاحبِ سیبستان به ۲۲ نفر، عید مبارکی بگویم ترجیح می‌دهم همه‌شان از خانواده رسانه‌های سبز باشند.
در تمام این مدت، حکومت با میلیاردها دلار پشتوانه نفت و ثروت بی‌شمار و قدرت بی‌مهار، همه‌ی توان خود را به کار گرفت تا نگذارد صدای مردم به یکدیگر برسد، تا نگذارد کنار هم جمع شوند، تا دنیا نفهمد بر آنها چه می‌گذرد؛ اما رسانه‌های سبز و سبزهای رسانه‌ها در سخت‌ترین شرایط زندگی شخصی‌شان هم نگذاشتند ارباب قدرت کامروا شوند و صدای “آزادی” در میان نعره‌ “انقلاب” گم شود.
آنها صدای مردم را به هم و به دنیا رساندند، خیابان‌های منقطع از گارد ویژه را با کلمات‌شان به هم وصل کردند، جمع پراکنده و زلف پریشان جنبش سبز را شانه زدند، در عزای خانواده‌های شهدا شریک شدند، با خانواده‌های زندانیان به ملاقات رفتند و اگر راهشان ندادند مظلومیت‌شان را فریاد زدند.
رسانه‌های سبز و سبزهای رسانه‌ها، جان و هیجانِ ایران امروز و فردایند؛ تبریک‌شان می‌گویم و دورشان می‌گردم.
ژیلا بنی‌یعقوب که سکوت اجباری‌اش به یک دنیا کلمه می‌ارزد و تا آزاد بود برای نوشتن و گفتن، ساعتی را آرام ننشست و بهمن احمدی امویی که با قلم و نگاه تیزبین‌اش به اقتصاد کاریکاتوری دولت خندید و خطرناک‌ترین دشمن کودتا شد.
فرشته قاضی و مسیح علی‌نژاد که اگر یک روز ننویسند و مصاحبه نکنند آن روز دنیا چیزی کم دارد.
اکبر منتجبی و رضا خجسته‌رحیمی و مریم شبانی و کسری نوری که اصلا اگر همین طور صاف صاف در خیابان‌های تهران راه بروند –که می‌روند- و چیزی ننویسند هم حکومت احساس می‌کند چیزی ناامن است!
مراد ویسی، رویا کریمی‌مجد، وحید پوراستاد، آرش حسن‌نیا و بهروز کارونی که رادیو فردا را سبز و شنیدنی‌تر کردند و به رسانه، تعهد و آبرویی مضاعف بخشیدند.
حنیف جانِ مزروعی و تیم همراهش در شبکه رسا و جمیله کدیور که مسئولانه و بی‌ادعا زحمت می‌کشد و خانواده کوچک خبرنگاران جرس که در تمام این بیست و دو ماه با گزارش‌ها و مصاحبه‌های خواندنی مژگان مدرس علوم، آیدا قجر و فاطمه شجاعی و دیگران، حرف تازه داشتند و خبر و نظری تازه.
نوشابه امیری و هوشنگ اسدی، زوج مهربان و خستگی ناپذیر روزآنلاین با همراهان خوش‌ذوقی مثل بهرام رفیعی و محمدرضا یزدان‌پناه
شاخه‌های مریمِ تبریک به بیست و دو رسید و من بازمانده‌ام از نام‌های محسن سازگارا، حسین باستانی، جمشید فاروقی، شروین نکویی و مهدی جامی که هر روز خالق ایده و رمق تازه‌اند… ننوشته‌ام از ابراهیم نبوی، مسعود بهنود، کامبیز حسینی، مهدی سحرخیز و آرش سیگارچی…
یاد نکرده‌ام از محمد نوری‌زاد و هنگامه شهیدی و فریبا پژوه و بقیه روزنامه‌نگاران تهران و شهرستان‌ها و خبرنگارانی که در زندان کوچک اوین و زندان بزرگ ایران و یا در هجرانِ هجرت و تبعیدند‌… دمشان گرم که این‌همه طوفان وزید و سرخم نکردند… نگاه خدا و هزار شاخه‌گل مریم بلاگردان‌شان باد.

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

در پاسخ به شعر صافی گلپایگانی


سیروان مقدم 12 آپریل 2011 هلند

‌صافي: ما را ز كورش‌و كي‌و جم اعتبار نيست
لطف‌الله صافي گلپايگاني از مراجع تقليد شيعيان در پانزدهمين روز از سال جاري، غزلي با رويكرد مهدوي و با مطلع «ما را ز كورش و كي و جم اعتبار نيست» سروده است.

شعرهای صافی با رنگ مشکی و پاسخ با رنگ قرمز مشخص شده است


ما را ز كورش و كي و جم اعتبار نيست
فخري به داريوش و به اسفنديار نيست 
مارا ز اسلام و خمینی و خامنه ای اعتبار نیست
فخری به بهشتی و رجائی و پاسدار نیست

مرده است دور رستم و سيروس و كيقباد
ما را به جاهليت آن دوره كار نيست 

مرده است دور محمد و علی و عباس علمدار
ما را به خرافات آن دوره کار نیست

در سايه محمد و آل محمديم
برتر از اين براي بشر افتخار نيست 

در سایه اهورا مزدا و جمشید جمیم
برتر از این برای آریائی افتخار نیست

ابناي دين و سوره توحيد و كوثريم
بر دل ز كفر و شرك و شرارت غبار نيست

پیرو گفتار و کردار و پندار نیکیم
بر دل ز قتل و آدمکشی و غبار نیست

اسلام، اعتقاد و نظام و هويت است
هر كس نداشت در دو جهان رستگار نيست 

اسلام برای ما دین برتر نیست
هر کس که پیرو آن شد جزو اغیار نیست

اندر دژ ولايت و حصن امامتيم
مانند اين حصار به گيتي حصار نيست 

اندر دژمستحکم تخت جمشیدیم
مانند این اثر به گیتی اعتبار نیست

ما امت عدالت و صلح و اخوتيم
در ما نفاق و شيطنت ديو سار نيست 

ما ملت عدالت و صلح و اخوتیم
در بین ما جدائی و تزویر دیو کارساز نیست

از جاهليت مجوس نگيريم رسم و راه
ما را به جز ولايت مهدي (ع) شعار نيست

از جاهلیت عرب نگیریم رسم و راه
ما را بجز مهر ایران دگر شعار نیست

اعلام «ان اكرمكم» باشد اين پيام
در كيش ما به رنگ و نژاد اعتبار نيست

ان اکرمکم باشد ارزانی خودتان
در آئین ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست

گر مدعي تلاش به توهين ما كند
با او بگو كه از تو جز اين انتظار نيست 

گر دشمن عرب توهین کند به ما
بگو ای بی ادب از تو جز این انتظار نیست

تو باش و هفت خوان و خرافات و ترّهات
راهي كه مي‌ روي ره پروردگار نيست
تو باش و هفت دور گشتن گرد کعبه ات
راهی که میروی بجز آبشخوار نیست

زنده است دين احمد (ص) و قرآن و اهل بيت
اكمل از آن طريق سوي كردگار نيست 

ننگ بر تو ای محمد سوسمار خور
گفتار ما برای اعراب جز سیم خاردار نیست

يا رب رسان امام زمان منجي جهان
فرّخ، زمان او كه در آن، كار عار نيست

ای هموطن همتی که شویم پیروز
ما با هم هستیم و این کار عار نیست

پر مي‌ كند ز عدل به امر خدا زمين
بهتر ز عصر دولت او روزگار نيست

ایران آزاد میشود با همت آریائی
بهتر زحکومت آریائی در روزگار نیست

آيين دين‌مداري و تقوا شود رواج
رسم فساد و شرب مدام و قمار نيست

گفتار و کردار و پندار نیک گردد رواج
ایران برای آریائیست برای سگ هار نیست

مؤمن عزيز گردد و كافر شود ذليل
مرد خدا به دوره او خوار و زار نيست
مردم ما در دنیا عزیز می گردد
برای حکومت آخوندی دیگر اعتبار نیست