۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

بیاد مادرم

بیاد مادرم که هفت سال انتظار دیدنش را کشیدم
این انتظار شش ماه  پیش به پایان رسید ......
و با مرگش آرزوی دیدنش برایم خاطره شد

در مهربانی بی همتایی
و در همزبانی بی مثال
تو از قطره های شبنم صبحگاه نابتری
و از خورشید گرما بخش تر
تو را از بهاران جستجو کردم
تو از چشمه ساران جاری تری
به استواری کوه و به لطافت خیال کودکی میمانی
شمع از تو روشنی را آموخت
و دریا آرامش را از تو به ارث برد
وسعت سینه تو هامون را بیاد آرد و اشکهایت ترنم باران را
یاد تو جشنواره سرور را در قلبم بر پا میکند
شب زنده داریت و لالاییت پچ پچ آبشار را در گوش جانم میریزد
کدام شب تیره تو را از من ربود
و به بهانه ی بزرگی بزرگترین موهبت را از من گرفت
آه مادر آه مادر آه مادر
چه تنهایم بی تو چه بی قرارم بی تو
بعد از تو دیگر نیافتم آنچه را که عمرم برای آن گذشت
و افسوس . . . . . . . . . .

دلتنگی

من بودم و
تو
و یک عالمه حرف…
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد…

خدا حافظ رویای من

خداحافظ بهترین رویــــــای مــــــــن خداحافظ

بــا من و از من جدای من خداحافظ

گرچه دوست نمیدارمت از دل وجان دیگر ولی

دلدار بی چون وچرای من خدا حافظ

۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

پدر پسر روح القدوس

این تویی که مدام دست بنده ات را در دست میگیری و با خود می بری!
و این منم که مدام دست هایم را از دستانت بیرون می کشم!
خدایا دستم را از دستت جدا کردم و ایستاده ام فقط دور شدنت را نظاره میکنم
این تویی خدای من!
این منم؟! بنده تو؟!
خدایا تو درحال رفتنی و من مات اطرافم پس چرا حرکت نمیکنم؟!
چرا به دنبالت نمی آیم؟!
خدایا اینجا کجاست که مرا از همراهیت باز داشته؟
اینجا چه میکنم؟
...
مگر بنده تو نیستم؟پس چرا با تو نمی آیم؟!!
این تویی!
نه
آن تویی!
این منم که به تماشای رفتنت ایستاده ام!
آخر عادت کرده ام،
تو می آیی
بارها از تو دور شدم و تو آمدی که مرا با خود ببری
باز هم می آیی!
اما نه نه نه نه نه
دیگر بس است
نمیگذارم بروی
می آیم
به دنبالت می آیم
دوان دوان می آیم
دیگر تاب تحمل نبودنت را ندارم
می آیم و باالتماس دستهای مهربانت را میگیرم
میخواهم پُر شوم از تو، تا جایی برای غیر تو نماند.
خود را به تو می سپارم، رها می شوم در تو، غرق در وجودت!
این تویی خدای من، در کنار من، در من،با من!
این منم، بنده تو، با تو!
حال هرچه میخواهی انجام ده
دیگر مسیر را تو باید تعیین کنی
هرجا بروی می آیم
این تویی، خدای من!
این...
نه دیگر من وجود ندارد
این تویی
من تماماً به تو تبدیل می شوم
از تو بودم و حال دوباره تو میشوم
این تویی، فقط تو

از صف‌ برای رای دادن به نظام مقدس تا....صف مرغ



ملت ايران از زمان پيروزي سرطان اسلامي تا كنون، «صف»‌هاي تاريخ‌ساز و حماسه‌آفرين بسياري را ايجاد كرده‌اند. از صف ميليوني براي استقبال از حضرت امام مقوا (ره)، تا صف‌هاي طولاني براي راي دادن به ن
ظام طاعونی اسلامي، صف‌هاي انبوه براي ثبت نام در مساجد براي اعزام به جبهه و صفوف مردمي براي ارسال كمك‌هاي مادي به رزمندگان، صفوف طولاني بيش از 30 انتخابات سراسري و صفوف به هم پيوسته نمازهاي جمعه در سراسر كشور. در سال‌هاي اخير نيز اين صفوف حماسه‌ساز را در روزهاي ماه‌هاي رمضان در خيابان فلسطين تهران براي شركت در نماز جماعت به امامت مقتداي چلاقمان رهبر معظم انقلاب اسلامي بارها شاهد بوده‌ايم.

تمامي اين صفوف، مردمي، حماسه‌ساز و مايه افتخار و عزت حکومت اسلامي بوده‌اند. همواره اين صفوف به هم فشرده ملت، پشتوانه حركت نظام سرطانی اسلامی و مايه دلگرمي مسئولان در مقابله با تهديدها و فشارهاي دشمنان بوده است و در يك كلام، صفوف مردمي ايران هميشه، مردم شکن بوده است.

اما اخيراً صفوف به هم فشرده و طولاني جديدي در سطح كشور ايجاد شده، كه ديگر عزت‌آفرين نيست بلكه به طور جانكاهي مايه تاسف – البته براي رهبر - دولت و مجلس – است: صفوف مردم براي خريد مرغ به نرخ دولتي.

مردمي كه در اين صفوف مي‌ايستند، همان مردم افتخارآفرين صحنه‌هاي دفاع مقدس و انتخابات و نماز جمعه و ساير شعائر و مراسم ديني و انقلابي هستند اما صفوفي كه اين بار ايجاد كرده‌اند ديگر افتخارآفرين نيست، بلكه شرمگينانه است. شرمگينانه نه براي ملت، بلكه براي رهبر معظم و ولایت مطلقه فقیه و مسئولان اقتصادي دولت ا.ن ‌نژاد كه چنين فاجعه‌اي را پس از سه دهه تجربه گند زدن به مملکت به بار آورده‌اند و با وقاحت به كار خود ادامه مي‌دهند و به هيچ وجه هم حاضر نيستند عذرخواهي كه هيچ، توضيح كوتاهي به ملت بدهند كه چرا؟

اين صفوف، همچنين مايه خجالت است براي نمايندگان مردم در مجلس‌هاي هشتم و نهم كه به چنان وزراي بي‌كفايتي راي اعتماد داده و با مشاهده چنين فجايعي حاضر به نشان دادن قاطعيت در سلب راي اعتماد خويش نيستند؛ نمايندگاني كه به جاي آن كه وكيل مدافع حيثيت و شرافت انساني موكلان خود باشند، به دنبال كسب امتيازات ويژه‌تر براي خود از وزرا و دستگاه‌هاي دولتي هستند. نمايندگاني كه فقط عده انگشت‌شماري از آنها به اين فاجعه بزرگ واكنش نشان داده‌اند و شماري نيز به دنبال گرفتن ژست‌هاي حق به جانب هستند كه «بلي، دولتي‌ها تازه فهميده‌اند كه ما درست مي‌گفتيم.» نمايندگان مجلس نهم تا بدين جا نشان داده‌اند كه حتي چنين فجايعي نيز آنها را در دفاع از حق ملت، تحريك نمي‌كند و به حضور صميمانه در كنار دولتمردان در جلسات چندساعته، راضي‌ترند تا بدين ترتيب پس از پايان جلسات مشترك با قيافه متفكرانه! از هم‌فكري! با دولت براي انديشيدن! تمهيداتي به منظور ساماندهي بازار مواد غذايي به ويژه مرغ! سخن بگويند.

* جفا به مردم افتخارآفرين
يكي از دولتي‌ها مي‌گفت: «چرا رسانه‌هاي اصولگرا به بحران اقتصادي در اروپا و حتي رژيم صهيونيستي نمي‌پردازند كه در آنها برخي مردم از شدت فشار اقتصادي به خودسوزي روي آورده‌اند؟»

پاسخ دادم: اگر مي‌شد مقايسه كرد ، مشخص مي‌شد كه فشارهاي اقتصادي بر قشرهايي از مردم ايران بيش از موارد مشابه در ديگر كشورها است، اما ملت ايران آنقدر به نظام فاسق اسلامي پايبندي و اعتقاد راسخ دارند و آنقدر دين‌مدار هستند كه فشارهاي اقتصادي شديدتر را هم تحمل كنند و محجوبانه دم فرو بندند. اما آيا دولتمردان بايد از اين محجوبيت مردم، سوءاستفاده كنند و بي‌كفايتي خويش را به پاي تحريم بگذارند؟ آيا بعد از سه دهه تجربه برده ‌داري اسلامی ، تنظيم بازار مرغ يك پديده تازه و بديع در مديريت اقتصادي كشور محسوب مي‌شود كه مسئولان اقتصادي دولت دهم اينچنان عرصه را رها كردند و داد و فرياد به راه انداختند كه «در سخت‌ترين تحريم‌هاي اقتصادي به سر مي‌بريم»؟

ضمنا به عنوان نكته آخر، صفي شدن فروش مرغ در مقابل فشارهايي كه ملت ايران در گذشته تجربه كرده، پشيزي نيست اما چون ظلم است و ناحق، وظيفه حلقوم‌هاي عدالت‌خواه است كه آن را فرياد زند و هدف رسانه‌هاي اصولگرا از پرداختن به اين موضوع، نيز همين است و بس