۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

پاکستان فوری ترین و فلسطین اولین مسئله دنیای اسلام،ایران و مردمش در کدام رتبه اند؟

خامنه ای در خطبه های نماز عید فطر، مسئله سيل پاكستان را فوري ترين مسئله جهان اسلام و فلسطين را همچنان مسئله اول دنياي اسلام ناميدند.

سوال اینجاست که ایران، مردمش و مشکلاتش در کدام رتبه این رنکینگ واقع شده اند؟

از زمانی که چشم باز کردیم این ضرب المثل در بین ایرانیان جایگاه ویژه ای داشته است
" چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است " .
 البته که " بنی آدم اعضای یکدیگرند " و هر کجا همنوعی نیاز به کمک داشته باشد می بایست به کمک شتافت و در دفاع از مظلوم و جانبداری از حق و حقیقت پیشتاز بود.اما اولویت با کیست؟

کشوری که طبق شاخص اقتصادي اعلام شده حدود 20 درصد جمعيتش زير خط فقر هستند،
کشوری که حدود 2 میلیون جمعیتش در اثر آسیب های اجتماعی،نارسایی های اقتصادی،مشکلات عدیده فرهنگی،بیکاری و مسائلی از این قبیل به مواد مخدر اعتیاد دارند و مطابق نظریه موسسات آسیب شناسیش حدود 45 درصد از این تعداد زیر 29 سال سن دارند.
کشوری که به دلیل وضعيت اقتصادي نامناسب اغلب خانواده ها و به خصوص قشر کارمند و مستمري بگير تمام فکر و ذهنشان در طول ماه به پرداخت‌ به موقع‌ اجاره‌ خانه‌، قبضهاي‌ آب‌، برق‌، گاز، تلفن معطوف است و نهایتا در همان ابتدای ماه ديگر پولي براي آنان نمي ماند که خواسته هاي اولیه اهل و عيال خود را برآورده کنند.
در کشوری که کمتر خانواده اي را مي توان يافت که دغدغه تامين نيازهاي اساسي و مشکل برآورده کردن خواسته هاي فرزندان در آن وجود نداشته باشد خواسته هايي که نه عجيب و غريب است و نه ناحق، اما هميشه در حد يک آرزو و رويا باقي مي ماند.
آیا رواست که کانتینر کانتینر مواد غذایی و کمک های مالی به پاکستان سرازیر کنند؟ آیا رواست که در جزایر دور افتاده ای مانند مجمع الجزایر قمر (کومور) سرمایه های مردم را به نام اسلام و صدور انقلاب هزینه کنند و برای آنها حوزه های علمیه بسازنند؟
کشوری که ادبیات عاشورائی را ادبیات ظلم ستیزی میداند اما بهترین جوانانش را به گناه اعتراض مسالمت آمیز و بیان خواسته های معقول به اتهام محاربه اعدام یا محکوم به اعدام میکنند،یا در بازداشتگاه ها با ایجاد فشار،توهین، تجاوز، تهدید و انواع شکنجه های روحی و جسمی آنان را در ابتدای جوانی با مشکلات بسیاری روبرو میکنند ،
کشوری که خانواده هایش به جای اینکه در زمان تحویل سال و اعیادشان در خانه هایشان در کنار خانواده هایشان باشند در قبرستان بر مزار فرزندانشان که قربانی جاه طلبی حاکمانش شده اند سفره عزا پهن میکنند یا در کنار زندان با دعای " اللهم فک کل اسیر" سفره های دعا و مناجات می اندازند آیا حاکمانش وجاهت و آبرویی دارند که از مظلومیت کشوری دیگر دفاع کنند؟
یا برای کمک رسانی به آنها جدول و فوریت تعیین نمایند؟
کاش حاکمان پاسخ دهند که ایران و مردمش در کجای این رنکینگ قرار گرفته اند یا اصلا در این جدول فوریت و رده بندی قرار دارند؟
تئورسین و مغر متفکرشان آقای مصباح در بیاناتی اعلام داشته اند " رفته‌رفته کارمان به جایی رسیده است، که دین اسلام را کنار گذاشته‌ایم و می‌گوییم، آیا نان و مسکن ارزان شد؟ و ...،
در حالی که مسأله دین مهمتر و با اولویت‌تر است. گویا ایشان با نفوذی که بر رهبری و دولت کودتا دارد به عنوان فصل الخطاب همه پاسخ ها را داده است.
ایران و مردمش در این رنکینگ وجود خارجی ندارند.
 
 

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

نزدیکترین نقطه به خدا

نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست.
نزدیک ترین نقطه به خدانزدیک ترین لحظه به اوست،
وقتی حضورش را درست توی قلبت حس میکنی،
آنقدر نزدیک که نفست از شوق التهاب بند می آید.
آنقدر هیجان انگیزکه با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست.
تجربه ای که باید طعـــمش را چشید .
اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی،
درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تــــو حرف بزند،
همان لـــحظه كه آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت بکشد،
همان لحظه نورانی که ازشوق این معجزه دلت می خواهد تاآخردنیا از ته دل وبا کل وجودت اشک شوق بریزی وتا آخرین لحظه وجودت بباری .
نزدیک ترین لحظه به خدا می توانددر دل تاریک ترین شب عمرناخواسته تو ویــا در اوج بـــزرگ ترین شــــــــادی دلخواسته تو رخ دهد ,
می تواند درست همین حالا باشد و زیباترین وقتی که می تواند پیش بیایدهمان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری.
جایی که دلت برای او تنگ است .
زیبا ترین لحظه ی عمر و هیجان انگیز ترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با چشم با خودت خدا را می بینی.
درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بیکرانش در قلب کوچک تـــــــو جا شده است.
همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت حس، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی.
 آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بیکرانش آن را لایق شمرده و بر گزیده.
و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و ازچه رو از آن تو شده است و این را همیشه بـــــه یــــاد داشته باشید...
بودن را باور کن و تا زمانی که زنده هستی با عشق زندگی کن.
لازمه عشق یک ارتباط عارفانه است پس به نیت نزدیکی آماده شو،و با تن پوشی از دعا و نیایش .
در محلی آرام ،دلبستگی دنیوی را قطع کن و به هیچ چیز جز او نیندیش شماره بگیر و از ته قلب صدایش کن و او را به بزرگی و یکتا بودن یاد کن.
آیا می خواهی آسمان دلت آبی وخورشید روشنگر زندگی ات باشد؟
آیا می خواهی زبان گلها را بدانی و راز خلقت را دریابی ؟

 پس به اوتوکل کن،دست هایت را بالا ببر،وجودت را سرشار از عشق و تمنا کن و به او بگو دوستش داری و فقط او را می ستایی، از او کمک می جویی،بخواه که راه راست را به تو نشان دهد،
خودت را گم کن بگذار هیچ نقشی از تو بر زمین نماند بال هایت را باز کن به سوی معبود حقیقی و پرواز کن.
 از او بخواه گاهی مواقع اختیار را از دست تو گرفته و به جایت تصمیم بگیرد،
وقتی او را به بزرگی یاد کردی  ، وقتی صدای ناله هایت به عرش کبریا رفت و قلبت تپید ، قطرات اشک در چشمان زیبایت حلقه زد و گرمی اش را بر گونه هایت حس کردی،
آن هنگام که در گفتن ((هاللویاه ))، دلت شکست و صدایت لرزید،
بدان که گوشی را برداشته است و بشارت می دهد بنده به من بگو چه می خواهی تادعایت را اجابت نمایم.
در این لحظه فرشته ها ناظر این همه شکوه و عظمت هستند بدان که اگر به صلاح تو باشد همه چیز به تو عنایت میکند.
دوست من دعا کن که همیشه با تو در تماس باشد و اگر روزی یادت رفت زنگ بزنی ،تو را بیدار کند و عبادت را در تو بپروراند.
هر لحظه منتظر باش تا تو را در مسیر زندگی هدایت کند.تنها سعی کن برای چند لحظه به جز او همه چیز را فراموش کنی ....
در نام خداوند عیسی مسیح روح القدوس  آمین

خودم

   خیلی نگران خودم هستم
   آیا بلایی به سرم آمده ؟
   زنده ام یا مرده ؟
   یعنی این خودم هستم؟
   من اینطوری نبودم !!!!
   اصلا از خودم خبر ندارم
   در  این صبحگاه
   در خانه ام را می زنم
   کسی که در باز میکند خودم هستم
   حسابی به خودم نگاه می کنم
   آن چهره غمگین و نگران
   آن قیافه عبوس و شکسته
   از خودم می ترسم
   به خودم زنگ میزنم 
   برای خودم پیغام میگذارم  
   کسی نیست غیر از خودم
   آه !.چه صبح زیبایی َ!
   پس امروز هم زندگی خواهم کرد
   جز خودم کسی را ندارم
   وتنها این موضوع
   مرا نگران می کند




حال من

حال این روزهای من شبیه کسی است که....
حال این روزهای من شبیه کسی است....
حال این روزهای من شبیه کسی ....
حال این روزهای من شبیه ....
حال این روزهای من ....
حال این روزهای ....
حال این ....

حال این روزهای من شبیه هیچکس نیست
حال این ....
حال این روزهای ....
حال این روزهای من ....
حال این روزهای من شبیه ....
حال این روزهای من شبیه خودم ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که بد جوری ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که بدجوری گرفته....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که بدجوری گرفته است ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که بدجوری شکسته ام....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که بدجوری خورد شده ام ....

حال این روزهای من شبیه خودم  است که بدجوری بی کسم ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که بدجوری تنهایم ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که بدجوری بی پناهم ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که فقط یک پناهگاه برایم مانده است ....
حال این روزهای من شبیه خودم  است که فقط یک مونس دارم 

یک کس دارم 
کس بی کسان
خدای مهربان و با محبت
فقط او برایم مانده است  ....
و برای همین هم شکرگزارم

این از همه بالاتر و عزیزتره
همین کافیست تا به همه چیز برسم

نامه یک زن ایرانی به مرد هم وطنش

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:” قیمتت چنده خوشگله؟”
س
واره از کنارت گذشتم، گفتی:” برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!“

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:”زهرمار!“

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است

وقتی طلاق گرفتم، با مطالبه مهریه ام (قیمتم)، خودم و همه زنان عالم را تحقیر کردم
وقتی طلاقم دادی، با ندادن مهریه ام از هستی ساقطم کردی تا به یاد داشته باشم که بدون تو هیچم