۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

هموطن عزیز فارس زبانم به من بگو چرا؟

هموطن عزیز فارس زبانم به من بگو؟ چرا من عاشقانه و دیوانه وار زبان فارسی را دوست دارم اما تو موقع صحبت در مورد زبان کوردی و هر چیز مربوط به آنان، در خوشبینانه ترین وضعیت یک حالت تدافعی به خود می گیری و ادامه صحبت در مورد هر چیز دیگری را مشکل می کنی؟
سی و سه  سال در بین هموطنان فارسم زیسته ام و هرگز از من نپرسیده اند مثلاً این را به کوردی چه می گویند.
مدتی است با تعدادی سومالیایی آشنا شده ام که بارها از من پرسیده ند :  این یا آن به زبان تو چه می شود؟
و من گفته ام به فارسی فلان می شود و به کوردی بهمان و حسابی گیجشان کرده ام!

هموطن عزیزم این من بوده ام که در کلاس اول ابتدایی همزمان هم سواد یاد گرفته ام و هم زبان.
 مجبور بوده ام هم طرز خواندن و نوشتن بابا آب داد را یاد بگیرم و هم یاد بگیرم که بابا آب داد یعنی “باوگم آو داوه م ”.
مجبور بوده ام زبان تو را یاد بگیرم و زبان خود را از یاد ببرم چون به زبان خود نمی توانم بخوانم و بنویسم.

آری من زبان تو را یاد گرفته ام. خوب هم یاد گرفته ام و اکنون به جان دوست میدارمش.
من بهترین شاهکارهای ادبیات جهان را به زبان تو خوانده ام و البته شاهکارهای خود زبانت را که کم نیستند.

اما هرگز تو را مجبور به یاد گرفتن حتی کلمه ای کوردی نکرده ام.

فیلم ها و سریال های تلویزیون را مخصوصاً در زمان کودکی که رسانه دیگری نبود به زبان تو تماشا کرده ام.
 در شادی ها و عید ها، سرود ها و ترانه های زبان تو را از رادیو و تلویزیون شنیده ام.
 با پیام آزادی اسرای در بند عراق به فارسی از خوشحالی گریسته ام و با خبر زلزله بم باز با زبان تو از غم گریسته ام.
 آری من غم و شادی ایرانم را به طعم فارسی چشیده ام اما به کوردی بروز داده ام، آرام.
 شاید آن قدر آرام که تو هرگز ندانسته ای که من چقدر زبانی را که با غم ها و شادی های زندگیم عجین است دوست می دارم.
هرگز ندانستی که زبان فارسی عمر من است جان من است.
که اگر می دانستی تو هم با زبان من بهتر از این رفتار می کردی.

من هرگز از تو نخواسته ام که تو هم این چنین دیوانه وار زبان مادری من را دوست داشته باشی.
 اما دنیای امروز دنیای دوست داشتن متقابل هم نباشد، دنیای احترام متقابل هست.

برای من تاریخچه زبان ها ارزش چندانی ندارند، از جمله این که این زبان قبلاً مال چه قوم یا گروهی بوده.
برای من آنچه از زبان مهمه خاطره های خودم از اون زبانه و این که زبان کوردی زبانی است که اولین کلمات زندگی ام را با آن یاد گرفته ام و نابترین احساساتم را با آن بیان کرده ام.
به همین خاطر وقتی که با ربط دادن زبانم به مغولها رفتارت را می خواهی توجیه کنی من نمی توانم درکت کنم من کجا مغول کجا؟

می خواهم از تو بپرسم چرا چنین می کنی؟
چرا خواسته من برای یادگیری زبانم را که در همین قانون اساسی ناقص هم حق مسلم منه برایت اهمیتی ندارد؟
چرا کاری می کنی که من تصور کنم که نه تنها به این زبان احساسی نداری بلکه از آن متنفری؟
تو که اگر گربه ای به چاله بیافتد برای نجاتش در شبکه های اجتماعی کمپین درست می کنی چرا برای نجات زبان من به من کمک نمی کنی؟
مگر من هموطن تو نیستم؟
هیچ می دانی با کمک نکردنت، به جدائی طلبها های  فرصت طلب میدان می دهی تا بیشتربر طبل جدایی بکوبند؟
آنهایی که لا اقل در ظاهر این طور نشان می دهند که اگر مدرسه به کوردی  داشته باشند دیگر چیزی نمی خواهند؟
راستی اگر زبانم را دوست نداری چرا می خواهی کوردستان هرگز از ایران جدا نشه؟

من از جدائی طلب متنفرم، اما اگر تو هم مناطق فارس نشین ایران ( مرکز ایران) را ایران واقعی می دانی بدان طبق قانون جاذبه آنچه در ذهن آدم هست روزی به حقیقت می پیوندد.
اگر در ذهن جدائی طلب ها رویای جدایی هست و در ذهن تو ایران، ایران مرکزی است در واقع هر دو به یک چیز مشترک فکر می کنید.
فرقش دوتاست:
 1- تو از موضع قدرت نگاه می کنی؛ جدائی طلب از موضع پایین دست
 2- تو این ذهنیت را در ضمیر ناخودآگاهت داری، جدائی طلب  کاملآ آگاهانه به جدایی می اندیشد.
 و سوگوارانه این که بر جمعیت هر دو گروه هر روز افزوده می شود و امکان واقعی شدن این کابوس نیز بیشتر می شود.

چرا بجای مبارزه با جدائی طلب ها با کوردهای وطن پرست و با زبانشان مهربان تر نمی شوی؟
که اگر چنین کنی آن وقت اثرش را خواهی دید.
این ضرب المثل فارسی است که می گه: به کورد ها یه لیوان آب بدهی در عوض یه پارچ آب بهت می دهند.

تو و من با نام نامی جنبش سبز که بخشی از آن و از جمله یکی از رهبرانش ( مهدی کروبی) لر است و با هر دلیل و بهانه ممکن و غیر ممکنی به جنگ رژیم رفته ایم؛ منم جزء  این جنبشم چرا وقتی اسم خواسته من به میان می آید کهیر می زنی؟
 من هم در خیابان های تهران برای دل دادن به تو – چون تو به من- فریاد زده ام: ” نترسید نترسید ما همه با هم هستیم” به زبان تو. می فهمی؟ با لهجه یا بی لهجه اما به زبان تو.
 نگفتم: ” ره خت نه چو ره خت نه چو ایمه هه سیم ” چون ترسیدم فرار کنی از بس کوردی  نمی دانی.

اگر بشود آنچه نباید بشود و در روزگاری شوم کوردستان از ایران جدا شود من با کمک شعری از خیام دنیای خودم و هر دو گروهتان را بر باد فراموشی خواهم سپرد.
غیر از این چه می توانم ؟
 تو بگو هموطنم؟
با من حرف بزن؛ تو زبان مرا نمی دانی من که زبان تو را می دانم؟
 به من بگو چرا؟

بسم الرب المستضعفین این ویدئو برکات نظام پربرکت و مقدس اسلامی در ایران را به نمایش میگذارد چرا شما اینقدر مخالف اسلام هستید

این خدا خدای مستضعفین نیست چون خدائی که اینها معرفی کرده اند خودش مستضعف است - او خدای بخیلی است که دوست دارد مردمش همیشه فقیر باشند - خدای محبت نیست چون همیشه خواسته با زور و ضرب چماق عقاید خرافه اش را به مردم تحمیل کند

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

سرودی زیبا تقدیم به کسانی که هنوز در قلبشان کینه وجود دارد - امید است با شنیدن این سرود کینه ها را از قلبشان بزدایند و مثبت فکر کنند

نه آنکه حکمی تازه به تو بنویسم - بلکه همان را که از ابتدا داشتیم که یکدیگر را محبت نمائیم - دوم یوحنا 5

سرودی زیبا تقدیم به کسانی که قلبشان را به خدای زنده تقدیم کرده اند - خوش بحال خودم

خوش به حالتان - خوش به حالتان - خوش به حالم - چقدر خوشحالم

سرودی زیبا تقدیم به تمام مسیحیان ایرانی - خدا عشق است - خدا لطف است - خدا محبت است

تقدیم به روان پاک جان باختگان مسیحی در ایران که برای آزادی میهن از چنگال اشغالگران از جان خود مایه گذاشتند