۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

شهادت کسی که مسیح به او زندگی دوباره داد

درنام زیبای عیسی مسیح خداوند
 
خدایا
مسیحا
ای پدر آسمانی
ای خدای زنده
امروز که پس از چند روز بیهوشی مطلق یا بقولی مرگ واقعی دوباره بدنیا آمدم  میخواهم شهادتم را در بهبود و بدست آوردن زندگی دوباره برای خوانندگان عزیز شرح دهم .
خدایا من مرده بودم . یکی از هموطنان عزیز که در بیمارستان همراه من بود برایم تعریف کرد که من چطور مردم و چطور دوباره بهبود پیدا کردم .
 در تاریخ 21 سپتامبر 2012 در حالی که در کلیسای مجازی مسیحیان فارسی زبان در پالتالک سرگرم نوشتن تکستهای پرستشی بودم دوست عزیزم ؟ از سوئد با تلفن من تماس گرفت و به ایشان گفتم : بعد از اینکه کلیسای مجازی تعطیل شد به ایشان زنگ میزنم . اما بعد از این من حالم به هم میخورد و مرا به بیمارستان اعزام میکنند.
حال و هوای عجیبی داشتم نمیدانم چقدر طول کشید ولی آنطور که دوستم آقای یوسف رحمانی میگفت : من پنج روز کامل در کما بودم چون من پالتالک بودم و برادر یوسف هم پسورد و آیدی مرا داشت بلافاصله به ادمینهای حاضر در پالتالک درخواست دعا میدهد . با توجه به اینکه ایشان مسلمان شیعه بود ولی به احترام  من که مسیحی هستم از کلیسای مجازی درخواست دعا میکند . که خواهران عزیز با آیدیهای مشکی و داریوش و برادران محبت سام - هادی جان و برادر عزیزم عرب باحال در کلیسای خداوند در پالتالک دست به دعا برمیدارند . در روز چهارشنبه 27 سپتامبر من بهوش می آیم اما قادر به تکلم نبودم و در بعد از ظهر پنجشنبه من بهبودی نسبی پیدا کردم که در شب همانروز چند کلمه در پالتالک صحبت کردم و شکر خدا را بجا آوردم . در همان شب برادر عزیز و دوست مهربانم آقای رحمانی در همین کلیسای مجازی خداوند به مسیح خداوند ایمان آورد و من با این که حال مساعدی نداشتم تا صبح از شوق اشک ریختم .
الان که دارم این پست (شهادت نامه) را تایپ میکنم از شوق در پوستم نمیگنجم .
شاید برای بعضی از خوانندگان محترم که هنوز به مسیح خداوند ایمان ندارند خنده دار  و یاوه باشد از اینکه با ایمان قلبی به خداوند اعلام میکنم که در زمان بیماریم خدا را با چشمان خودم دیدم و او را لمس کردم .
ای رب الارباب
ای مهربان
در اینجا از تو طلب دارم سلامتی و سعادت و بهروزی برای دوستان عزیز و ایمانیم آقای یوسف رحمانی - برادر عزیزم هادی جان شفای همسر عزیزشان خواهر گلم  - برادر بزرگوارم عرب باحال - برادر خوب و خوش خلقم محبت سام - خواهران گلم با آیدی داریوش و مشکی و کلیه برادران و خواهران عزیزم در کلیسای مجازی پالتاک که الان حضور ذهن ندارم اسم آنها را تک تک بنویسم اما خدایا تو خودت اسم آنها را در دفتر ایمانداران به خودت  ثبت کردی و به نام آنها را میشناسی و از اعضا و جوارح و استخوان بندی آنها کاملا آگاهی دارید . خدایا این عزیزان در این چند روز برای من دستهایشان را برای دعا به سوی تو بلند کرده اند ، من هم با این حال دستهایم را بسوی تو دراز میکنم و از تو میخواهم ایمان خود و خانواده های گرامیشان را صد چندان قوی گردانی و در عقیده مصمم شان نمائی ، قدمهایشان را در زندگی استوار و زبانشان را در راه بشارت و شهادت و بزرگی تو گویا و چشمهایشان را از فروغ خود روشن گردانی ، خدایا قلبشان را از محبت خود سرشار گردان . پروردگارا هیچوقت اشک را مهمان چشمان عزیزشان نکن مگر اشک شوق
آمین و آمین و آمین ای خداوند عظیم ای خداوند زنده
 خدایا
 مسیحا
 پروردگارا
در نام زیبایت تو را شکر میکنم که بار دیگر توانستم بنویسم و قطره ای از دریای بیکران محبت و بزرگی تو را قلمی کنم .
شاکر و چاکرم
 ای خدای زنده
تو پزشک من بودی تو جراح حاذق قلب این بره گم شده ات بودی .
خدایا تو را شکر میکنم و می پرستم بخاطر لطف بی منتهایت
خدایا تو را شکرگذارم بخاطر محبت و مهربانیت
خدایا شهادت میدهم و شکر میکنم که تو به من عمر دوباره دادی
ای خدای زنده تو مرا از مردگان خارج کردی همانطوریکه خودت پس از سه روز از مردگان برخاستی
مسیحا ای شاه شاهان و ای سلطان بی بدیل و ای روح القدوس از تو شفای تمام بیماران را مسئلت دارم
ای یگانه منجی بشریت
 تو با مصلوب شدن کفاره گناهان بندگانت را دادی و با ریختن خونت بر صلیب شفا را برای ما به ارمغان گذاشتی
 تو را به سوراخ های دست مبارکت تو را به خون ریخته شده ات قسم میدهم در همین ساعت و در همین لحظه تمام بیماران در تختهای بیمارستانها را شفا عنایت فرما
ای رب الارباب
 ای بزرگ
 ای باکمال
 ای سخاوتمند
 ای مهربان
 ای بخشنده
 گناهان ما را ببخش و ما را لحظه ای به خودمان وامگذار
خدایا خودت ما را کنترل کن و اختیار ما را از ما سلب نما
 ما میخواهیم اختیارمان دست تو باشد
هر راهی تو صلاح میدانی ما را به ان راه هدایت کن
در نام قدوست
ای عیسی مسیح خداوند
در نام پدر پسر روح القدوس آمین آمین و آمین
 
 

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

بیاد مادرم

بیاد مادرم که هفت سال انتظار دیدنش را کشیدم
این انتظار شش ماه  پیش به پایان رسید ......
و با مرگش آرزوی دیدنش برایم خاطره شد

در مهربانی بی همتایی
و در همزبانی بی مثال
تو از قطره های شبنم صبحگاه نابتری
و از خورشید گرما بخش تر
تو را از بهاران جستجو کردم
تو از چشمه ساران جاری تری
به استواری کوه و به لطافت خیال کودکی میمانی
شمع از تو روشنی را آموخت
و دریا آرامش را از تو به ارث برد
وسعت سینه تو هامون را بیاد آرد و اشکهایت ترنم باران را
یاد تو جشنواره سرور را در قلبم بر پا میکند
شب زنده داریت و لالاییت پچ پچ آبشار را در گوش جانم میریزد
کدام شب تیره تو را از من ربود
و به بهانه ی بزرگی بزرگترین موهبت را از من گرفت
آه مادر آه مادر آه مادر
چه تنهایم بی تو چه بی قرارم بی تو
بعد از تو دیگر نیافتم آنچه را که عمرم برای آن گذشت
و افسوس . . . . . . . . . .

دلتنگی

من بودم و
تو
و یک عالمه حرف…
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد…

خدا حافظ رویای من

خداحافظ بهترین رویــــــای مــــــــن خداحافظ

بــا من و از من جدای من خداحافظ

گرچه دوست نمیدارمت از دل وجان دیگر ولی

دلدار بی چون وچرای من خدا حافظ

۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

پدر پسر روح القدوس

این تویی که مدام دست بنده ات را در دست میگیری و با خود می بری!
و این منم که مدام دست هایم را از دستانت بیرون می کشم!
خدایا دستم را از دستت جدا کردم و ایستاده ام فقط دور شدنت را نظاره میکنم
این تویی خدای من!
این منم؟! بنده تو؟!
خدایا تو درحال رفتنی و من مات اطرافم پس چرا حرکت نمیکنم؟!
چرا به دنبالت نمی آیم؟!
خدایا اینجا کجاست که مرا از همراهیت باز داشته؟
اینجا چه میکنم؟
...
مگر بنده تو نیستم؟پس چرا با تو نمی آیم؟!!
این تویی!
نه
آن تویی!
این منم که به تماشای رفتنت ایستاده ام!
آخر عادت کرده ام،
تو می آیی
بارها از تو دور شدم و تو آمدی که مرا با خود ببری
باز هم می آیی!
اما نه نه نه نه نه
دیگر بس است
نمیگذارم بروی
می آیم
به دنبالت می آیم
دوان دوان می آیم
دیگر تاب تحمل نبودنت را ندارم
می آیم و باالتماس دستهای مهربانت را میگیرم
میخواهم پُر شوم از تو، تا جایی برای غیر تو نماند.
خود را به تو می سپارم، رها می شوم در تو، غرق در وجودت!
این تویی خدای من، در کنار من، در من،با من!
این منم، بنده تو، با تو!
حال هرچه میخواهی انجام ده
دیگر مسیر را تو باید تعیین کنی
هرجا بروی می آیم
این تویی، خدای من!
این...
نه دیگر من وجود ندارد
این تویی
من تماماً به تو تبدیل می شوم
از تو بودم و حال دوباره تو میشوم
این تویی، فقط تو

از صف‌ برای رای دادن به نظام مقدس تا....صف مرغ



ملت ايران از زمان پيروزي سرطان اسلامي تا كنون، «صف»‌هاي تاريخ‌ساز و حماسه‌آفرين بسياري را ايجاد كرده‌اند. از صف ميليوني براي استقبال از حضرت امام مقوا (ره)، تا صف‌هاي طولاني براي راي دادن به ن
ظام طاعونی اسلامي، صف‌هاي انبوه براي ثبت نام در مساجد براي اعزام به جبهه و صفوف مردمي براي ارسال كمك‌هاي مادي به رزمندگان، صفوف طولاني بيش از 30 انتخابات سراسري و صفوف به هم پيوسته نمازهاي جمعه در سراسر كشور. در سال‌هاي اخير نيز اين صفوف حماسه‌ساز را در روزهاي ماه‌هاي رمضان در خيابان فلسطين تهران براي شركت در نماز جماعت به امامت مقتداي چلاقمان رهبر معظم انقلاب اسلامي بارها شاهد بوده‌ايم.

تمامي اين صفوف، مردمي، حماسه‌ساز و مايه افتخار و عزت حکومت اسلامي بوده‌اند. همواره اين صفوف به هم فشرده ملت، پشتوانه حركت نظام سرطانی اسلامی و مايه دلگرمي مسئولان در مقابله با تهديدها و فشارهاي دشمنان بوده است و در يك كلام، صفوف مردمي ايران هميشه، مردم شکن بوده است.

اما اخيراً صفوف به هم فشرده و طولاني جديدي در سطح كشور ايجاد شده، كه ديگر عزت‌آفرين نيست بلكه به طور جانكاهي مايه تاسف – البته براي رهبر - دولت و مجلس – است: صفوف مردم براي خريد مرغ به نرخ دولتي.

مردمي كه در اين صفوف مي‌ايستند، همان مردم افتخارآفرين صحنه‌هاي دفاع مقدس و انتخابات و نماز جمعه و ساير شعائر و مراسم ديني و انقلابي هستند اما صفوفي كه اين بار ايجاد كرده‌اند ديگر افتخارآفرين نيست، بلكه شرمگينانه است. شرمگينانه نه براي ملت، بلكه براي رهبر معظم و ولایت مطلقه فقیه و مسئولان اقتصادي دولت ا.ن ‌نژاد كه چنين فاجعه‌اي را پس از سه دهه تجربه گند زدن به مملکت به بار آورده‌اند و با وقاحت به كار خود ادامه مي‌دهند و به هيچ وجه هم حاضر نيستند عذرخواهي كه هيچ، توضيح كوتاهي به ملت بدهند كه چرا؟

اين صفوف، همچنين مايه خجالت است براي نمايندگان مردم در مجلس‌هاي هشتم و نهم كه به چنان وزراي بي‌كفايتي راي اعتماد داده و با مشاهده چنين فجايعي حاضر به نشان دادن قاطعيت در سلب راي اعتماد خويش نيستند؛ نمايندگاني كه به جاي آن كه وكيل مدافع حيثيت و شرافت انساني موكلان خود باشند، به دنبال كسب امتيازات ويژه‌تر براي خود از وزرا و دستگاه‌هاي دولتي هستند. نمايندگاني كه فقط عده انگشت‌شماري از آنها به اين فاجعه بزرگ واكنش نشان داده‌اند و شماري نيز به دنبال گرفتن ژست‌هاي حق به جانب هستند كه «بلي، دولتي‌ها تازه فهميده‌اند كه ما درست مي‌گفتيم.» نمايندگان مجلس نهم تا بدين جا نشان داده‌اند كه حتي چنين فجايعي نيز آنها را در دفاع از حق ملت، تحريك نمي‌كند و به حضور صميمانه در كنار دولتمردان در جلسات چندساعته، راضي‌ترند تا بدين ترتيب پس از پايان جلسات مشترك با قيافه متفكرانه! از هم‌فكري! با دولت براي انديشيدن! تمهيداتي به منظور ساماندهي بازار مواد غذايي به ويژه مرغ! سخن بگويند.

* جفا به مردم افتخارآفرين
يكي از دولتي‌ها مي‌گفت: «چرا رسانه‌هاي اصولگرا به بحران اقتصادي در اروپا و حتي رژيم صهيونيستي نمي‌پردازند كه در آنها برخي مردم از شدت فشار اقتصادي به خودسوزي روي آورده‌اند؟»

پاسخ دادم: اگر مي‌شد مقايسه كرد ، مشخص مي‌شد كه فشارهاي اقتصادي بر قشرهايي از مردم ايران بيش از موارد مشابه در ديگر كشورها است، اما ملت ايران آنقدر به نظام فاسق اسلامي پايبندي و اعتقاد راسخ دارند و آنقدر دين‌مدار هستند كه فشارهاي اقتصادي شديدتر را هم تحمل كنند و محجوبانه دم فرو بندند. اما آيا دولتمردان بايد از اين محجوبيت مردم، سوءاستفاده كنند و بي‌كفايتي خويش را به پاي تحريم بگذارند؟ آيا بعد از سه دهه تجربه برده ‌داري اسلامی ، تنظيم بازار مرغ يك پديده تازه و بديع در مديريت اقتصادي كشور محسوب مي‌شود كه مسئولان اقتصادي دولت دهم اينچنان عرصه را رها كردند و داد و فرياد به راه انداختند كه «در سخت‌ترين تحريم‌هاي اقتصادي به سر مي‌بريم»؟

ضمنا به عنوان نكته آخر، صفي شدن فروش مرغ در مقابل فشارهايي كه ملت ايران در گذشته تجربه كرده، پشيزي نيست اما چون ظلم است و ناحق، وظيفه حلقوم‌هاي عدالت‌خواه است كه آن را فرياد زند و هدف رسانه‌هاي اصولگرا از پرداختن به اين موضوع، نيز همين است و بس

۱۳۹۰ دی ۲۰, سه‌شنبه

آغاز بکار کلیسای خانگی رشت


خداوندا - مسیحا - ای روح القدوس
براى دوستانم دعـا ميكنم :
كه در آخرين روزهاى سال دلشان را
چنان در جويبار زلال رحمتت شستشو دهى :
كه هر كجا ترديد هست ايمان
و هركجا زخمى هست مرهـم
و هر كجا نوميدی هست اميـد
و هر كجا نفرتى هست عشـــق
جاى آن را فرا گيرد .
در نـام خداوند عیسی مسیح
آميـ
ـن
سال نــــو مـــبارك

خبر رسیده از ایران حاکیست همزمان با آغاز سال نو میلادی کلیسای خانگی رشت هم شروع بکار کرد . این کلیسا مکان مشخصی ندارد و توسط یکی از مسیحیان عزیز ایرانی بنام سپهر در رشت اداره میگردد و هر جلسه آن در منزل یکی از نوکیشان برگزار میگردد . در اینجا جا دارد برای موفقیت این دوست عزیز و تمام نوکیشان ایرانی دست به دعا برداریم . خداوند به تمام نو کیشان سلامت و سعادت عطا فرماید . در نام خداوند  عیسی مسیح آمین

تو را دوست میدارم



تورابه جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم .تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب می شود دوست می دارم . تورا برای دوست داشتن دوست می دارم . تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم .  برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم . تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم . برای پشت کردن به آرزوهای محال  به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم .  تو را به خاطربوی لاله های وحشی به خاطر گونه ی زرین آفتابگردان  برای بنفشیِ بنفشه ها دوست می دارم . تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم .  تورا برای لبخند تلخ لحظه ها  پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم . تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم . اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم . تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم .  تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم . تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم .  تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم ... دوست می دارم ...