۱۳۹۴ خرداد ۱۸, دوشنبه

نامه یک مرد ایرانی به زن هموطنش

نامه یک مرد ایرانی به زن هموطنش
در جوابیه به : نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش
.
پیاده از کنارم گذشتی و اخمت سهم نگاه مشتاق من بود و لبخندت نصیب آنکه سواره بود
سواره از کنارم گذشتی و مرا اصلاً ندیدی و کرشمه ات را به آنی ارزانی دادی که قیمت ماشینش از خونبهای من بیشتر بود...
در صف نان صدای لطیفت نانوای خسته را به وجد آورد و نوبتم را گرفتی و بروی خودت هم نیاوردی
زیر باران خیلی قبلتر از تو منتظر تاکسی بودم اما ماشین که آمد آب گل آلود را بر من پاشید و جلوی تو ایستاد
در تاکسی که نشستم آرزو کردم کنارم ننشینی تا اگر ماشین تکانی خورد و به تو خوردم حیوان خطابم نکنی در جواب عذرخواهیم
در اتوبوس بین ما نرده آهنی بود، جایم را اگر به تو تعارف میکردم میگفتی یا دیوانه است یا مرض دارد
در سینما، دیدم که تهمینه میلانی تمام مردان را شیطان تصویر کرده، کفرم درآمد، نیکی کریمی جیغ زد وگفتم زهرمار
دعوا که کردم، او که میدانست مادر و خواهرم را بیشتر از خودم دوست دارم به آنها ناسزا گفت تا بیشتر بسوزم
آزادی ات را صاحبان قدرت گرفتند، همانان که از قدرت ثروت اندوختند و تو که مدل ماشین پسرانشان را میدیدی دست و پایت شل میشد
من ازدواج نکردم چون تو چشم و همچشمی داشتی و به انگشتر سه میلیونی نظر داشتی، تازه این فقط یک حلقه بود از زنجیر خواسته هایت
صفت ترشیده را اولین بار از خودت شنیدم، کوچکتر بودی یادت هست میگفتی معلم ریاضیتان شوهر نکرده، گفتی ترشیده!ا
عاشق که شدم تلفنم را قطع میکردی و بهانه ات حضور میهمانهایتان بود
عاشق که شدی، فردا که مادر میشوی را ندیدی؟ دلت نمیخواهد همسر پسرت را بپسندی؟ تو و مادرم یکید
من باید اضافه کاری کنم تا تو در هر میهمانی لباسی جدید بپوشی تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید شبها هم کار بکنم تا تو سفره ات رنگین باشد و به تو بگویند کدبانو
خسته از اضافه کاری برگشتم و گفتی پوشک بچه را عوض کن من ناخنهایم را تازه لاک زده ام
وقتی خواستی طلاق بگیری، گفتند بچه مال پدر است، من نگفتم، همان دینی گفت که تو برایش از پس اندازمان سفره ابوالفضل می انداختی و یکهو خواب میدی که باید به حج بروی، آنهم در اوج گرفتاریمان
.آری، اینچنین است خواهر من! رفتارهای زشت ما از پس هم می آیند.
تو چنان کردی که خشم در دل من ها کاشتی و
من ها شکستند و بسته به صبرشان دو فوج شدند
آنان که ضعیفتر بودند خرد شدند و خشمشان کینه شد و کینه شان عقده و در هر کوی و برزن و بازار از هر اندک قدرت خود نهایت سوء استفاده را کردند و بر تو تاختند
اما آنان که یا قویتر بودند یا از تو ها کمتر زخم خوردند، خشمشان هم کمتر بود و کینه هاشان نیز. اینان هنوز چشم امید دارند به دیدن رفتارهایی بهتر از تو ها و من ها و در غایت امر: ما ها! اینان مرد هموطن تواند و برآنند که نیک بمانند
خوشحالم حالا که میخواهی تغییر کنی ، من هم برآنم که بهتر باشم و شادتر باشیم در کنار هم، من و تو ای هموطن،
مایی بهتر برای فردایی بهتر

۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

من یک مسلمان هستم. چرا باید به فکر مسیحی شدن باشم؟

سوال: من یک مسلمان هستم. چرا باید به فکر مسیحی شدن باشم؟


جواب: 

به احتمال قوی جالب ترین جنبۀ ارتباط اسلام و مسیحیت آن چیزی است که قرآن در بارۀ عیسی مسیح میگوید.
مطابق قرآن، الله عیسی را فرستاد و او را با روح القدس حمایت نمود (سوره 87:2)،
الله عیسی را متعالی ساخت (سوره 253:2)،
 عیسی پاک و بدون گناه بود (سوره 46:3 ؛ 85:6 ؛ 19:19)،
 عیسی از مردگان برخیزانیده شد (سوره 33:19-34)،
 الله به عیسی فرمود تا مذهبی تأسیس نماید (سوره 13:42)،
و اینکه عیسی به بهشت بُرده شد (سوره 157:4-158).
در نتیجه، مسلمانان مؤمن باید با تعالیم عیسی مسیح آشنائی داشته و او را متابعت کنند (سوره 48:3-49 ؛ 46:5).
تعالیم عیسی مسیح توسط شاگردانش در اناجیل به جزئیات به رشتۀ تحریر درآمده اند.

قرآن، در سوره 111:5 می گوید که شاگردان تحت الهام روح القدس به عیسی و پیغام او ایمان آوردند.
 سوره 6:61 و 14 عیسی و شاگردانش را به عنوان معاونین الله معرفی می کند.
بنابر این، شاگردان عیسی به عنوان معاونین الله کلام مسیح را به دقت تمام به رشتۀ تحریر درآوردند.
 قرآن به مسلمانان تعلیم می دهد که تورات و اناجیل را احترام نموده پیروی کنند (سوره 44:5-48).
اگر عیسی مسیح پاک و بی گناه بود، پس همۀ تعالیم او حقیقت دارد.
و اگر شاگردان مسیح معاونین الله بودند، پس آنچه را از مسیح و تعالیمش به رشتۀ تحریر درآورده اند دقیق و صحیح می باشد.

الله، از طریق محمّد، مسلمانان را در قرآن تعلیم می دهد تا انجیل را بخوانند. الله اینچنین تعلیمی نمی داد اگر اناجیل تحریف شده بودند.

با توجه به مندرجات در قرآن نسخه های موجود از انجیل در زمان محمّد صحّت داشته و مورد تأئید الله بوده اند.
امروزه هزاران نسخه از اناجیل یافت شده اند که قدمت تعدادی از آنان به 450 سال پیش از زمان محمّد می رسد.
مقایسۀ نسخه های بدست آمده از انجیل که قدمت آنها به قبل از محمّد ( زمان محمّد ) و بعد از محمّد می رسد نشان می دهد که همه (بدون استثناء) دقیقاً با یکدیگر مطابقت دارند. پس هیچ دلیل قانع کننده ای مبنی بر تحریف اناجیل وجود ندارد.
بنابراین میتوان اطمینان داشت که همۀ تعالیم مسیح حقیقت است، همۀ آنها بدقت در اناجیل ثبت شده اند، و الله اناجیل را حفاظت کرده است.

در بارۀ مسیح چه چیزهائی در اناجیل مرقوم است؟


در یوحنا 6:14 عیسی اعلام نمود: "من راه و راستی و حیات هستم.
هیچکس جز بوسیلۀ من نزد پدر نمی آید." عیسی مسیح تعلیم داد که او تنها راه رسیدن به خداست.
 در متی 19:20 او فرمود که مصلوب شده، به قتل خواهد رسید، و روز سوم از مُردگان قیام خواهد کرد.
این وقایع چنانکه مسیح فرموده بود رُخ داد و در اناجیل ثبت شد (متی باب های 27 و 28؛ مرقس باب های 15 و 16؛ لوقا باب های 23 و 24؛ یوحنا باب های 19-21).
چرا عیسی، این پیغمبر بزرگ خدا، می بایستی اجازه دهد او را به قتل رسانند؟
چرا اصلاً لازم بود الله اجازه دهد این اتفاق بیفتد؟
عیسی گفت: "کسی مُحبتِ بزرگتر از این ندارد که جان خود را بجهت دوستان خود بدهد." (یوحنا 13:15) یوحنا 16:3 خاطر نشان می سازد که خدا آنقدر ما را دوست داشت که عیسی را فرستاد تا به جهت ما جان خود را فدا کند.

چرا ما احتیاج داریم عیسی مسیح جان خود را به جهت ما بدهد؟


تفاوت اصلی اسلام و مسیحیت در همین نکته است.
اسلام تعلیم می دهد که الله ما را بر اساس سنگینی وزنۀ اعمال خوب و بدمان داوری خواهد کرد.
ولی تعلیم مسیحیت این است که هیچکس قادر نیست آنقدر اعمال نیکو انجام دهد که بر اعمال بدش سبقت جسته او را به بهشت ببرد.
حتی اگر انسان (به فرض محال) اعمال بدش را تحت پوشش اعمال نیکش قرار دهد، خدا همچنان قدوس، پاک، و عاری از گناه است به طوری که حتی یک گناه را تحمل نخواهد کرد.
یعنی حتی یک گناه کافی است که آن خدای قدوس ما را از رسیدن به بهشت باز دارد. الله، اگر کامل و مقدس است، نمی تواند متحمل حتی یک ناپاکی در بهشت شود.
بنظر می رسد که این حقیقت هیچ امیدی برای ما بجا نمی گذارد جز سپری کردن ابدیت در جهنم! قدوسیت الله ایجاب می کند که گناه را برای تمام ابدیت محکوم و داوری نماید.
به همین دلیل لازم بود عیسی مسیح قربانی گناه ما بشود.

مطابق قرآن، عیسی مسیح عاری از گناه بود.


چگونه ممکن است که یک انسان در همۀ طول عمرش مرتکب حتی یک گناه نشود؟
در واقع، این غیر ممکن است. پس مسیح چگونه بی گناه بود؟
عیسی مسیح وجودی بیش از یک انسان بود. خود عیسی مسیح ادعا نمود که خداست (یوحنا 30:10).
عیسی مسیح ادعا نمود که همان خدای تورات (عهد عتیق) است (یوجنا 58:8).
اناجیل بطور واضح تعلیم می دهند که عیسی مسیح خدای مجسّم است؛ یعنی خدا در قالب جسم (یوحنا 1:1 ، 14).
خدا می دانست که همۀ ما گناه کرده ایم و نمی توانیم وارد بهشت شویم.
خدا می دانست که تنها راه برای آمرزش گناهان ما این بود که جریمۀ گناهان ما پرداخت شود.
و خدا می دانست که تنها او قادر بود این قیمت گزاف را بپردازد.
به همین خاطر خدا انسان شد (عیسی مسیح)، بی گناه زیست نمود (سوره 46:3؛ 85:6؛ 19:19)،
پیغامی عاری از خطا تعلیم داد، و برای ما مُرد تا جریمۀ گناهان ما را ادا کند.
خدا به این عمل مبادرت ورزید چون ما را دوست داشت و می خواست ما ابدیت را در بهشت با او صرف کنیم.

همۀ اینها چه مفهومی برای شما دارند؟


عیسی قربانی کامل گناهان ما است.
خدا بخشش و نجات را به ما هدیه می دهد اگر ما به سادگی آن را بپذیریم (یوحنا 12:1)و ایمان آوریم که عیسی همان نجات دهنده ای است که به مانند یک دوست جان خود را برای ما فدا کرد.
اگر شما به عیسی مسیح به عنوان نجات دهندۀ خویش اعتماد کنید، او شما را اطمینان خواهد بخشید که برای تمام ابدیت دارای حیات جاودانی در بهشت هستید.
خدا گناهان شما را خواهد بخشید، باطن شما را پاک خواهد کرد، روح شما را تازه خواهد ساخت، به شما حیات پرثمر در این جهان، و حیات جاودان در جهان آینده خواهد بخشید.
چگونه می توان چنین هدیۀ با ارزشی را رد کرد؟ چگونه می توان به خدائی که ما را محبت نمود و جان خود را در راه ما فدا نمود پُشت کرد؟

اگر شما مطمئن نیستید به چه چیزی ایمان دارید، شما را دعوت می کنیم که در دعا به خدا بگوئید:

"خدایا، مرا کمک کن تا حقیقت را بیابم. مرا یاری فرما تا تعلیم و اعتقادات غلط را تشخیص دهم. مرا کمک کن تا راه صحیح نجات را بشناسم." خدا همواره چنین دعائی را جواب می دهد.

اگر شما مایلید که عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ شخصی خود بپذیرید، به سادگی با او صحبت کنید.

در سکوت و یا با صدای بلند به او بگوئید که شما می خواهید هدیۀ نجات در مسیح را از او بپذیرید.

اگر می خواهید دعا کنید، میتوانید بگوئید:

"خدایا، برای محبتی که نسبت به من داری ممنونم.
متشکرم که جان خود را برای من قربانی کردی.
برای نجاتی که برای من تدارک دیدی ممنونم.
هدیۀ نجات در عیسی مسیح را با ایمان می پذیرم 
و به او به عنوان نجات دهنده ام اعتماد می کنم.
تو را دوست دارم و خود را به تو تسلیم می کنم."

آیا با مطالعۀ این مطالب تصمیم گرفتید تا با ایمان مسیح را در 


قلب خود بپذیرید؟

۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

جنایت روی جنایت = جنایت سرپوش جنایت

دست پلید عوامل حکومت تازی الله جنایتی دیگر آفرید . 
فتنه گران اسلامی در زندان اوین با شکنجه یکی از فرزندان ایران زمین و قطع شریان دست راست او برگی دیگر بر دفتر سیاه جنایتهایشان اضافه کردند . 
دشمنان ملت بزرگ ایران با بازداشت فرزند بیست و سه ساله ام در سیاه چالهای قرون وسطائی حکومت تازی الله و شکنجه روحی و جسمی او با ضربات میله آهنی شاهرگ دست راست او را قطع کردند و بعد از اینکه او را به بیمارستان منتقل کردند دکترها از پیوند شریان قطع امید نموده و گروه پزشکی مصمم هستند دست او را از بالای مچ قطع کنند .

خداوندا مسیحا ای پدر آسمانی :
 تو شاهد بودی و دیدی که این بی خردان چگونه فرزندان تو را در ایران زندانی و شکنجه و آزار می دهند . 

خدایا : من دوازده سال پیش (بعد از اینکه چهل سال بت پرست بودم ) با تو عهد بستم و به تو ایمان آوردم وتو شاهد بودی مرا در زندان انداختند به مرگ محکومم کردند تمام هست و نیستم را مصادره کردند از وطنم آواره ام کردند همسرم را از من گرفتند و هشت سال است در حسرت دیدن فرزندانم شب را به روز میرسانم و کوهی از غم و اندوه در وجودم کاشته اند اما باز هم به خداوندی تو ایمان دارم و امروز بار دیگر عهد میبندم و به شریران حاکم بر ایران و جیره خواران الله عرب میگویم : ای ذلیلان و  پست فطرتان بدانید و آگاه باشید  که اگر تا آخر عمرتان به جنایات خود ادامه دهید و تمام فرزندانم را زندانی کنید و حتی آنها را از دم تیغ بگذرانید ایمانم به خداوند مسیح را از دست نمیدهم و تمام جنایات شما را به عدالت خداوندم عیسی مسیح میسپارم . چون میدانم خدای مهربان و با محبت هیچگاه فرزندان خود را فراموش نخواهد کرد . 
او خدای من ناجی من و پدر مهربان من است و ایمان دارم که ظلم پایدار نیست و بزودی حکومت خرافه پرستان اسلامی ساقط خواهد شد و ملت ایران بعد از تبدیل مساجد به کلیسا خداوند زنده و قادر خود عیسی مسیح را جلال خواهند داد . 

در نام قدوس و زیبای عیسی مسیح ناصری خداوند زنده آمین 

۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

وﻗﺘﯽ ﮐﻪ الله ﻗﺎدر ﻣﻄﻠﻖ ﻧﻤﯽ داﻧﺪ!



 "ﻣﻤﮑﻦ ﺳﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ نوﺷﺘﺎر ﺑﺮای ﺑﻌﻀﯽ از ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن دو ﺁﺗﺸﻪ تحرﯾﮏ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﯾﮑﯽ از آﻧﻬﺎ هستید رﯾﺴﮏ ﺧﻮاﻧﺪن ﺁن ﺑﺎ ﺧﻮدﺗﺎن اﺳﺖ".

در ﺣﺪود دوازده ﺳﺎل ﭘﻴﺶ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ چهل ﺳﺎله ﺑﻮدم ﺷﺮوع ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮدن درﺑﺎرﻩ ﮐﺘﺎب ﺧﺪا، ﻗﺮﺁن و ﺑﻌﻀﯽ از ﻋﻠﻮم ﮐﺮدم. ﻣﻦ در یک ﺧﺎﻧﻮادﻩ ﻣﺴﻠﻤﺎن و شیعه ﺑﻪ دﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪﻩ ام. از این روﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ اﺳﻼم ﺁﺷﻨﺎ هستم . ﻋﻼوﻩ ﺑﺮ ﺁن ﻣﻦ یکی از ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺧﻮش ﺷﺎﻧﺴﯽ هستم ﮐﻪ تواﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﻗﺮﺁن را حفظ کند و به عنوان جایزه حفظ قرآن دو بار به مکه معظمه مشرف شود .
 ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﺮﺑﻬﺎ ٩٩ درﺻﺪ از ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن درﺑﺎرﻩ اﺳﻼم واﻗﻌﯽ و ﻗﺮﺁن ﭼﻴﺰﯼ ﻧﻤﯽ داﻧﻨﺪ. ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن از ﮐﻮدﮐﯽ توﺳﻂ اﺳﻼم ﺷﻨﺎﺳﺎن ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﻣﻐﺰﯼ دادﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ و ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﷲ ﻗﺎدر ﻣﻄﻠﻖ اﺳﺖ و ﺑﺮ همه ﭼﻴﺰ تواﻧﺎﺳﺖ. 
ﺑﻨﺎﺑﺮاین همه ﭼﻴﺰ را درﺑﺎرﻩ ﻣﺎ و دﻧﻴﺎ ﻣﯽ داﻧﺪ. در ﻏﻴﺮ این ﺻﻮرت ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺴﺨﺮﻩ اﺳﺖ اﮔﺮ بخواهیم  ﺧﺪائی در ذهن ﺧﻮد ﺑﻪ تصویر ﺑﮑﺸﻴﻢ ﮐﻪ داراﯼ ﭼﻨﻴﻦ ﺻﻔﺎتی ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﷲ تنها ﭼﻴﺰﯼ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺪون تبعیض ﺑﻪ همه ﺑﺸﺮ تعلق دارد. ﺑﺮ پایه ﺁﻧﭽﻪ در ﻗﺮﺁن ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ ﭼﻨﺪ ﺑﺤﺚ ﻣﻨﻄﻘﯽ را در اینجا ﻣﻄﺮح ﻣﯽ ﮐﻨﻢ.
وﻗﺘﯽ ﮐﻪ آیه های ﻗﺮﺁن را ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﻢ و ﺁﻧﻬﺎ را ﺑﺎ اﺻﻮل ﻣﻨﻄﻘﯽ مقایسه ﻣﯽ ﮐﻨﻢ، اﻣﺎ ﺟﻮاب ﭘﺮﺳﺸﻬﺎیم را ﭘﺲ ازﺧﻮاﻧﺪن ﻗﺮﺁن ﻧﻤﯽ یابم..
اﺟﺎزﻩ بدهید در اینجا از تعداد ﮐﻤﯽ از پدیده های ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺳﺨﻦ بگویم ﮐﻪ ﷲ ﺑﻪ دلیل  اینکه ﻗﺎدر و داﻧﺎﯼ ﻣﻄﻠﻖ اﺳﺖ باید ﺁﻧﻬﺎ را ﺑﺪاﻧﺪ و ﻣﺎ را ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﮔﺎﻩ کند .
ﻗﺼﺪ ﻣﻦ این ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ بگویم ﭼﺮا در ﻗﺮﺁن ﺧﺒﺮﯼ از ﻗﺎﻧﻮن اﻧﺸﺘﻴﻦ یا نیوتون ﻧﻴﺴﺖ. این چیزها ﺑﻪ ادﻋﺎﯼ ﻣﻦ رﺑﻄﯽ ﻧﺪارد. اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁن را ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮم ﮐﻪ ﷲ از ﺧﻴﻠﯽ ﭼﻴﺰها ﮐﻪ ﻣﺎ اﻣﺮوزﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ اﺣﺘﻴﺎج داریم ﺑﯽ ﺧﺒﺮ اﺳﺖ. ﺑﺮاﯼ همین اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺆاﻻت زیادی هنوز ﺑﯽ ﺟﻮاب ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ اﺳﺖ.
ﺑﻪ ﺑﺮﮐﺖ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ داﻧﺶ اﻣﺮوزﻩ هر ﮐﺴﯽ ﻣﯽ داﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﺮﻩ زﻣﻴﻦ ﮔﺮد اﺳﺖ. اﻣﺎ از دید ﷲ زﻣﻴﻦ ﺻﺎف اﺳﺖ. ﺑﻪ این دلیل اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺪﻩ اﯼ از ﻣﻼ هاﯼ ﺑﯽ ﺳﻮاد ﻧﻤﯽتواﻧﻨﺪ ﻗﺒﻮل ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ زﻣﻴﻦ ﮔﺮد اﺳﺖ. 
الله ﮐﻪ ﻣﺎ و همه ﺟﻬﺎن را ﺧﻠﻖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ ﭼﺮا ﻧﻤﯽ داﻧﺪ ﮐﺮﻩ زﻣﻴﻦ ﮔﺮد اﺳﺖ ؟
آیا ﮐﺴﯽ ﭘﻴﺪا ﻣﯽ ﺷﻮد آیه اﯼ از ﻗﺮﺁن ﺑﻴﺎورد ﮐﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ زﻣﻴﻦ ﮔﺮد اﺳﺖ؟
همه ﻣﻨﺎﻃﻖ زﻣﻴﻦ داراﯼ زﻣﺎن یکسان ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ . وﻗﺘﯽ ﮐﻪ در ﺑﻨﮕﻼدش ﺳﺎﻋﺖ ٦ ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ روز دوﺷﻨﺒﻪ اﺳﺖ در ﮐﺎﻧﺎدا ﺳﺎﻋﺖ ٤ ﺻﺒﺢ روز یکشنبه اﺳﺖ. اﮔﺮ ﻧﻤﺎز ﻇﻬﺮ را در ﺑﻨﮕﻼدش ﺑﺨﻮاﻧﯽ و ﺳﭙﺲ با هواپیما ﺑﻪ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎن ﺑﺮوﯼ دوﺑﺎرﻩ ﻣﻮﻗﻊ ﻧﻤﺎز ﻇﻬﺮ اﺳﺖ. آیا باید در ﺁﻧﺠﺎ دوﺑﺎرﻩ ﻧﻤﺎز ﻇﻬﺮ ﺑﺨﻮاﻧﻴﻢ؟
ﭼﺮا ﷲ درﺑﺎرﻩ تفاوت زﻣﺎﻧﯽ ﮐﺸﻮرها و ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﻧﻤﺎز ﺧﻮاﻧﺪن در اینگونه ﻣﻮارد در ﮐﺘﺎب ﻗﺮﺁن هیچ توضیحی  ﺑﺮاﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻧﺪادﻩ اﺳﺖ؟
شاید الله از این اﺧﺘﻼف ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺧﺒﺮ ﻧﺪارد.
تا آنجائی ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ داﻧﻢ و در کتب معتبر مسلمانان ذکر گردیده روز ﺟﺰا در ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ یک روز ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻪ ﭘﺎ خواهد ﺷﺪ. وﻗﺘﯽ ﮐﻪ در ﺑﻨﮕﻼدش ﻏﺮوب ﺷﺪﻩ اﺳﺖ در آمریکا هنوز ﺻﺒﺢ اﺳﺖ. ﭘﺲ این روز ﺟﺰا ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﮔﺰار خواهد ﺷﺪ؟
زﻣﻴﻦ همیشه در ﺣﺎل ﺣﺮﮐﺖ اﺳﺖ. هر ٣٦٥ روز یک ﺑﺎر ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺘﯽ نزدیک ﺑﻪ ٣٠ ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮدر ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﻪ دور ﺧﻮرﺷﻴﺪ ﻣﯽ ﮔﺮدد. 
زﻣﻴﻦ همچنین یک ﻣﺤﻮر دارد ﮐﻪ ﺣﻮل این ﻣﺤﻮر در ﻃﻮل ٢٤ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺘﯽ در ﺣﺪود ١٦٧٠ ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﺑﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ. اﻣﺎ ﺧﺪا از این ﭼﺮﺧﺶ ﺧﺒﺮدار ﻧﻴﺴﺖ و در جاهائی از ﻗﺮﺁن از پدیده هائی ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻏﻠﻂ زﻣﻴﻦ را ﺑﯽ ﺣﺮﮐﺖ وﺻﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﷲ ﺣﺘﯽ یک ﮐﻠﻤﻪ در ﻣﻮرد ﻣﺮدم ﻏﻴﺮ ﻋﺮب ﮐﻪ در جاهای دیگر دﻧﻴﺎ ﻧﻈﻴﺮ استرالیا
گرینلند ، ﺟﻨﻮب و ﺷﻤﺎل آمریکا و جاهای دیگر زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﺨﻦ ﻧﮕﻔﺘﻪ اﺳﺖ . او ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯽ داﻧﺪ این ﻣﺮدﻣﺎن ﭼﻪ ﺷﮑﻠﯽ هستند .
در ﻗﺮﺁن او هیچ اﻃﻼﻋﯽ درﺑﺎرﻩ اﺳﮑﻴﻤﻮها ، ﺳﺮخ ﭘﻮﺳﺘﺎن، آمریکای لاتین و .... ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺪادﻩ است . 
آیا آیه اﯼ هست ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ درﺑﺎرﻩ این ﻣﺮدﻣﺎن اﻃﻼع دهد ؟
ﺧﻴﻠﯽ تعجب ﺁور اﺳﺖ ﮐﻪ ﷲ از ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎل و ﺟﻨﻮب ﺧﺒﺮ ﻧﺪارد. این ﻧﻮاﺣﯽ ﺑﺴﻴﺎر ﺳﺮد هستند . اﻣﺎ اﺳﮑﻴﻤﻮها علیرﻏﻢ این ﺳﺮﻣﺎ در ﺁﻧﺠﺎ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. در این ﻧﻮاﺣﯽ ٦ ﻣﺎﻩ از ﺳﺎل روز و ٦ ﻣﺎﻩ دیگر ﺷﺐ اﺳﺖ.
ﭼﺮا الله ﺑﺮاﯼ اﺳﮑﻴﻤﻮهﺎ توضیح ﻧﻤﯽ دهد ﮐﻪ در این ﻣﻨﺎﻃﻖ ﭼﮕﻮﻧﻪ باید روزﻩ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ یا اینکه چطور پنج ﻧﻮﺑﺖ ﻧﻤﺎز ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ و یا اینکه اﻋﻴﺎد ﺧﻮد ﻧﻈﻴﺮ ﻋﻴﺪ ﻓﻄﺮ را ﺑﺮﮔﺰار ﮐﻨﻨﺪ؟ 
آیا در ﻗﺮﺁن آیه اﯼ وﺟﻮد دارد ﮐﻪ اﺳﮑﻴﻤﻮها درﺑﺎرﻩ تکالیف ﻋﺒﺎدﯼ ﺧﻮد ﺳﺮدرﮔﻢ ﻧﻤﺎﻧﻨﺪ؟
ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻗﺮﺁن الله درﻋﺮش اﺳﺖ واز زﻣﻴﻦ ﺑﺴﻴﺎر دور اﺳﺖ. ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺁﺳﺎﺳﺖ ﮐﻪ الله درﺑﺎرﻩ ﻣﻨﻈﻮﻣﻪ ﺷﻤﺴﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺧﻮرﺷﻴﺪ، مریخ ، اوراﻧﻮس، زﺣﻞ و... اﺳﺖ هیچ ﭘﻴﻐﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮش ﻧﻔﺮﺳﺘﺎدﻩ اﺳﺖ. 
این ﺳﺆال از ﺁﻧﺠﺎ در ﻣﻦ ایجاد ﺷﺪ ﮐﻪ الله در ﻗﺮﺁن ﻓﻘﻂ از زﻣﻴﻦ ، ﻣﺎﻩ و ﺳﺘﺎرﮔﺎن ﮐﻪ در ﺁﺳﻤﺎن ﺻﺤﺮا ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻗﺎﺑﻞ مشاهده هستند ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ . از دیگر ﺳﻴﺎرات ﻣﻨﻈﻮﻣﻪ ﺷﻤﺴﯽ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰدﻩ اﺳﺖ شاید آن سیارات متعلق به خدای دیگری است . 
ﺑﻌﺪ از ١٦ ﮐﻴﻠﻮﻣﺘﺮﯼ ﺳﻄﺢ زﻣﻴﻦ هر ﭼﻪ از ﺳﻄﺢ زﻣﻴﻦ دور شویم ﻣﻴﺰان گازهائی ﻧﻈﻴﺮ اکسیژن و دﯼ اﮐﺴﻴﺪ ﮐﺮﺑﻦ ﮐﻢ ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺑﻨﺎﺑﺮ این ﻧﻔﺲ ﮐﺸﻴﺪن ﻣﺸﮑﻞ ﻣﯽ ﺷﻮد. اﻣﺎ ﺣﻀﺮت ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎ ﺑﺮاق و ﺑﺪون ﻣﺎﺳﮏ اﮐﺴﻴﮋن و ﺳﻴﻠﻨﺪر ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ الله رﻓﺖ؟ 
ﭼﺮا الله ﮐﻪ همه دﻧﻴﺎ را ﺧﻠﻖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ ﻧﮕﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ بالاتر از ﺳﻄﺢ ﻣﻌﻴﻨﯽ از دریا  هیچ ﺟﺎﻧﺪارﯼ ﻧﻤﯽتواند تنفس ﮐﻨﺪ؟
همانطور ﮐﻪ ﻣﯽ داﻧﻴﻢ از ﻧﻈﺮ هوا هیچ ﺳﻴﺎرﻩ اﯼ شرایط زﻣﻴﻦ را ﻧﺪارد. در ﺁﺳﻤﺎن هفتم ﮐﻪ از ﺳﻄﺢ زﻣﻴﻦ ﺑﺴﻴﺎر دور اﺳﺖ ﭼﻘﺪر ﮔﺎز تنفسی وﺟﻮد دارد؟
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﷲ تحمل ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﻓﺮان ﻓﺮﻣﻮل ﺧﻠﻖ ﺑﺸﺮ را از او ﺑﺪزدﻧﺪ و در آزمایشگاهها  ﺑﭽﻪ درﺳﺖ ﮐﻨﻨﺪ؟
آیا الله ﻣﯽ داﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ از اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ (ﮐﻪ البته همه ﮐﺎﻓﺮ هستند ) ﻣﯽتوانند از
طریق آزمایشگاه و از طریق غیر ﺟﻨﺴﯽ اﻧﺴﺎن و دیگر ﻣﻮﺟﻮدات را ﺧﻠﻖ ﮐﻨﻨﺪ؟ آیا هیچ مسلمانی میتواند آیه ای از قرآن در این زمینه ﺑﺮاﯼ ﻣﻦ ﺑﻴﺎورد؟
ﷲ ﻗﺎدر ﻣﻄﻠﻖ اﺳﺖ. هیچ ﺷﮑﯽ در ﺁن ﻧﻴﺴﺖ .تعداد زیادی از مردم دینهای دیگری دارند و هیچ اﻋﺘﻘﺎدﯼ ﺑﻪ اﷲ ﻧﺪارﻧﺪ.
خداهائی که آنها میپرستند با الله متفاوت است . سوال من این است که اگر قرار است به او ایمان داشته باشیم چرا او ذکری از خدای دینهای دیگر نظیر : ﺳﻴﮑﻬﺎ، ﭼﺎﮐﯽ ، ﮐﺎرو، ﺑﻮﻣﻴﺎن آمریکا ، هندوان ، ﺑﻮﻣﻴﺎن استرالیا و.. ﻧﮑﺮدﻩ اﺳﺖ؟
آیا او میداند که بجز مسیحیت و یهودیت و اسلام دینهای دیگری وجود دارد ؟
شاید او نمیخواهد از رقیبانش برای ما حرفی بزند .
 ﺑﺮاﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺷﮑﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﷲ ﻗﺎدر ﻣﻄﻠﻖ اﺳﺖ. اﻣﺎ این ﻗﺎدر ﻣﻄﻠﻖ ﮔﻴﺞ اﺳﺖ و ﻧﻤﯽ داﻧﺪ زﻣﻴﻦ را در ﭼﻨﺪ روز ﺧﻠﻖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ . در یک ﺳﻮرﻩ ﻣﯽ گوید : زﻣﻴﻦ را در ٢ روز ﺧﻠﻖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ(٤١:٩) درﺳﻮرﻩ هﺎﯼ دیگر ( و٧ ١١:٧و٥٥ ١٠:٣: ) ﻣﯽ گوید : زﻣﻴﻦ را در ٦ روز ﺧﻠﻖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ. ﭼﺮا الله ﻧﻤﯽ تواند زﻣﻴﻦ و ﺁﺳﻤﺎن را درﺳﺖ در یک روز ﺧﻠﻖ ﮐﻨﺪ؟ و ﭼﺮا ﺧﺪا در ﻗﺮﺁن در ﻣﻮرد تعداد روزهای ﺧﻠﻘﺖ
اﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟
الله ﻗﺎدر ﻣﺘﻌﺎل ﺑﺎ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺑﺎزﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. او ﻣﯽ گوید: ﮐﻪ اﻧﺴﺎن را از ﺧﻮن ﺑﺴﺘﻪ ﺧﻠﻖ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ(٧٥:٣٨و٩٦:٢ ) ﺧﻮن ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ تواند ﺑﺎﻋﺚ رﺷﺪ ﭼﻴﺰﯼ ﺷﻮد. 
ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻋﻠﻮم ﻣﺪرن ، فرآیند تشکیل ﺟﻨﻴﻦ از زﻣﺎن ﺑﺎردارﯼ تا زﻣﺎن تولد یک روﻧﺪ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ اﺳﺖ و هیچ ﻣﺮزﯼ ﺑﻴﻦ ﻣﺮاﺣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺁن ، ﻣﻄﺎﺑﻖ ﭼﻴﺰﯼ ﮐﻪ ﷲ ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ وﺟﻮد ﻧﺪارد.
ﻣﻄﺎﺑﻖ ﮔﻔﺘﻪ ﺟﻨﻴﻦ ﺷﻨﺎﺳﺎن اﻣﺮوزﯼ ﺑﺎﻓﺘﯽ ﮐﻪ اﺳﺘﺨﻮان از ﺁن ﺑﻪ وﺟﻮد ﻣﯽ آید و
ﻣﺰودرم ﻧﺎﻣﻴﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد؛ همان ﺑﺎﻓﺘﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﺖ و ماهیچه هﺎ از ﺁ ن ﺑﻮﺟﻮد ﻣﯽ آیند . 
ماهیچه ها و اﺳﺘﺨﻮاﻧﻬﺎ همزمان توسعه می یابند و ﺑﺴﻴﺎر ﻋﺠﻴﺐ اﺳﺖ ﮐﻪ این ﻋﻠﻮم جدید ﺑﺎ تئوری الله تضاد دارد. 
ﻋﻼوﻩ ﺑﺮ ﺁن ﺑﺴﻴﺎرﯼ از اﺳﺘﺨﻮاﻧﻬﺎﯼ ﻣﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻨﻴﻦ ﻧﻮﺟﻮاﻧﯽ ﻣﯽ رﺳﻴﻢ ﻣﺤﮑﻢ و ﻗﻮﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاین  الله باید ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ماهیچه ها همزمان با اﺳﺘﺨﻮاﻧﻬﺎ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ ﮔﻴﺮﻧﺪ اﻣﺎ توسعه ﺁﻧﻬﺎ زودتر از توسعه  اﺳﺘﺨﻮاﻧﻬﺎﺳﺖ.
این ایده ﮐﻪ اﺳﺘﺨﻮاﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﺖ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد ﻧﻪ تنها ﻏﻠﻂ اﺳﺖ ﺑﻠﮑﻪ این ایده از تئوری یک یونانی بنام دکتر گالون ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ.
آیا باور کردنی است که الله تئوریهای دیگران را بدزدد؟ آیا الله نمی داند که ما چگونه خلق شده ایم ؟ 
ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﻴﺶ از اﺳﻼم ﻣﺮدﻩ اﻧﺪ خواهد ﺁﻣﺪ؟ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯽ روﻧﺪ یا  ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ؟ 
آیا در قرآن آیه ای وجود دارد ﮐﻪ درﺑﺎرﻩ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﭘﺲ از ﻣﺮگ اﻓﺮاد ﻏﻴﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﻧﻈﻴﺮ اﺳﮑﻴﻤﻮهﺎ ، ﺳﺮﺧﭙﻮﺳﺘﻬﺎ و ﺑﻮﻣﻴﺎن استرالیا ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻧﺎﻣﯽ از اﺳﻼم ﻧﺸﻨﻴﺪﻩ اﻧﺪ ؛سخنی گفته ﺑﺎﺷﺪ.
دلیل اینکه ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ یا ﺟﻬﻨﻢ ﻣﯽ روﻧﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟
آیا الله اﺻﻼً اﻃﻼﻋﯽ از ﺁﻧﻬﺎ دارد؟
الله در ﻗﺮﺁن ( البته با فرمولی غلط ) ﻓﻘﻂ از ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺧﻠﻖ اﻧﺴﺎن ﺳﺨﻦ میگوید و ﭼﻴﺰﯼ در ﻣﻮرد ﺧﻠﻖ دیگر ﻣﻮﺟﻮدات ﻧﻈﻴﺮ ﻣﻴﻤﻮﻧﻬﺎ ، ماهیها ، دایناسورها ، ﮔﺎوهﺎ ، ﻣﻮﺟﻮدات تک سلولی و ... ﻧﻤﯽ گوید.
ﺧﻴﻠﯽ ﻣﺴﺨﺮﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ خدائی اﻋﺘﻤﺎد ﮐﻨﻴﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ داﻧﺪ دیگر ﻣﻮﺟﻮدات ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺟﻮد ﺁﻣﺪﻩ اﻧﺪ .
ﺧﻴﻠﯽ ﻣﺴﺨﺮﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪا ﻧﻤﯽ داﻧﺪ گیاهان و درﺧﺘﺎن ﺟﺎﻧﺪار هستند . 
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﺟﺎزﻩ ﻧﺪارﻧﺪ ﮐﻪ تصویر اﻧﺴﺎن یا ﺣﻴﻮان را ﺑﮑﺸﻨﺪ. در ﺧﺎﻧﻪ ها  و ﻣﺴﺎﺟﺪ تنها می توانند تصویر درﺧﺘﺎن و گیاهان را ﺑﮑﺸﻨﺪ.
ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﺎل ﭘﻴﺶ یک ﮐﺎﻓﺮ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮد ﮐﻪ گیاهان و درﺧﺘﺎن ﻧﻴﺰ همانند اﻧﺴﺎن و ﺟﺎﻧﻮران ﺟﺎﻧﺪار هستند .
وﻗﺘﯽ ﮐﻪ میفهمیم یک ﮐﺎﻓﺮ میداﻧﺪ گیاهان ﺟﺎن دارﻧﺪ اﻣﺎ ﺧﺪا ﻧﻤﯽ داﻧﺪ استخوانهایمان یخ میکند .
ﻣﺮاﺳﻢ مذهبی ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ و ﺧﻮرﺷﻴﺪ دارد. 
آیا الله و اعراب الله پرست هیچگاه در بیابان مه سنگین و یا برف دیده اند ؟ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻏﻴﺮ ﻋﺮب ﺑﺮاﯼ اﺟﺮاﯼ ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﺬهﺒﯽ ، ﻧﻤﺎز و اﻋﻴﺎد ﺧﻮد در روزهﺎﯼ ﺑﺮﻓﯽ و ﻣﻪ آلود ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺧﻮرﺷﻴﺪ و ﻣﺎﻩ را ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ؟
ﭼﺮا الله ﻗﺎدر ﻣﺘﻌﺎل ﺑﺮاﯼ روزهای اﺑﺮﯼ و ﺑﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ و ﺧﻮرﺷﻴﺪ دیده ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮاﯼ اﺟﺮاﯼ ﻣﺮاﺳﻤﯽ ﻧﻈﻴﺮ ﻋﻴﺪ ﻓﻄﺮ راهی ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎن ﻧﺪادﻩ اﺳﺖ؟ 
در اینگونه موارد باید ﭼﻪ ﮐﺎر ﮐﻨﻴﻢ؟
آیا کسی هست که این مسائل را توضیح دهد ؟
ﻣﻦ این مسائل را با چند مسلمان تحصیلکرده ﻣﻄﺮح ﮐﺮدم. ﺁﻧﻬﺎ اول ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻧﺪ. اﻣﺎ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ از ﺟﻮاب دادن ﻋﺎﺟﺰ ﺷﺪﻧﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻧﭽﻪ در ﻗﺮﺁن در ﻣﻮرد ﺁن توضیح دادﻩ ﻧﺸﺪﻩ در حدیث ﻣﻄﺮح ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻴﻠﯽ ﺧﻮب، ﻗﺒﻮل دارم.
اﻣﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ مسائلی ﮐﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻗﺎدر ﺑﻪ ﺣﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺒﻮدﻩ اﺳﺖ در حدیث محمد و امامان ﺣﻞ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ؟
این احادیث به دست محمد نوشته نشده بلکه نوشته اﺻﺤﺎب ﺑﯽ ﺳﻮاد ﻣﺤﻤﺪ اﺳﺖ. ﺧﻴﻠﯽ ﺧﻮب . اﮔﺮ مسائلی که مطرح کردم در حدیث نوشته شده یک نفر مسلمان پیدا شود و پاسخ سوالات مرا بدهد . 
اﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ این مسائل توجه ﻧﮑﻨﺪ ، ﭘﻴﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮدﻩ ﻋﺮﺑﻬﺎﯼ ﺑﺪوﯼ ﻏﺎرﻧﺸﻴﻦ اﺳﺖ.
در ﻗﺮن ٢١ اﮔﺮ ﮐﺎﻓﺮﯼ بخواهد اﺳﻼم را بپذیرد باید حداقل به این موارد که اشاره شد توجه نماید . 

۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

تقدیم به کسی که دوستش دارم


تنها ترین ستاره ی بختم برای تو
عسلم  تمام بود و نبودم فــــدای تو 
می خواهم آنچه هست هرآنچه که دارم آه
از ماه و از ستاره بریزم به پــای تـــــــو 
عا شق شدم که شاعر چشمت شوم عزیز
دست خودم که نیست دلــم مبتلای تـــــو 
 سرشار شد تمام تنم آن شب سپید
از آفتاب پر هوس بوسه های تو 
هی شعله می کشد به تن خسته ام خزان
وقتی جداست دست من از دست های تو 
شاید که تو ، بیایی و در آبی تنت
شاید پرنده ای بشوم در هوای تو.... 
عسلم بیا کــه از تو نوشتن سعادتیست
ای مطلع هر آنچه غزل ماجرای تو

۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

شهادت کسی که مسیح به او زندگی دوباره داد

درنام زیبای عیسی مسیح خداوند
 
خدایا
مسیحا
ای پدر آسمانی
ای خدای زنده
امروز که پس از چند روز بیهوشی مطلق یا بقولی مرگ واقعی دوباره بدنیا آمدم  میخواهم شهادتم را در بهبود و بدست آوردن زندگی دوباره برای خوانندگان عزیز شرح دهم .
خدایا من مرده بودم . یکی از هموطنان عزیز که در بیمارستان همراه من بود برایم تعریف کرد که من چطور مردم و چطور دوباره بهبود پیدا کردم .
 در تاریخ 21 سپتامبر 2012 در حالی که در کلیسای مجازی مسیحیان فارسی زبان در پالتالک سرگرم نوشتن تکستهای پرستشی بودم دوست عزیزم ؟ از سوئد با تلفن من تماس گرفت و به ایشان گفتم : بعد از اینکه کلیسای مجازی تعطیل شد به ایشان زنگ میزنم . اما بعد از این من حالم به هم میخورد و مرا به بیمارستان اعزام میکنند.
حال و هوای عجیبی داشتم نمیدانم چقدر طول کشید ولی آنطور که دوستم آقای یوسف رحمانی میگفت : من پنج روز کامل در کما بودم چون من پالتالک بودم و برادر یوسف هم پسورد و آیدی مرا داشت بلافاصله به ادمینهای حاضر در پالتالک درخواست دعا میدهد . با توجه به اینکه ایشان مسلمان شیعه بود ولی به احترام  من که مسیحی هستم از کلیسای مجازی درخواست دعا میکند . که خواهران عزیز با آیدیهای مشکی و داریوش و برادران محبت سام - هادی جان و برادر عزیزم عرب باحال در کلیسای خداوند در پالتالک دست به دعا برمیدارند . در روز چهارشنبه 27 سپتامبر من بهوش می آیم اما قادر به تکلم نبودم و در بعد از ظهر پنجشنبه من بهبودی نسبی پیدا کردم که در شب همانروز چند کلمه در پالتالک صحبت کردم و شکر خدا را بجا آوردم . در همان شب برادر عزیز و دوست مهربانم آقای رحمانی در همین کلیسای مجازی خداوند به مسیح خداوند ایمان آورد و من با این که حال مساعدی نداشتم تا صبح از شوق اشک ریختم .
الان که دارم این پست (شهادت نامه) را تایپ میکنم از شوق در پوستم نمیگنجم .
شاید برای بعضی از خوانندگان محترم که هنوز به مسیح خداوند ایمان ندارند خنده دار  و یاوه باشد از اینکه با ایمان قلبی به خداوند اعلام میکنم که در زمان بیماریم خدا را با چشمان خودم دیدم و او را لمس کردم .
ای رب الارباب
ای مهربان
در اینجا از تو طلب دارم سلامتی و سعادت و بهروزی برای دوستان عزیز و ایمانیم آقای یوسف رحمانی - برادر عزیزم هادی جان شفای همسر عزیزشان خواهر گلم  - برادر بزرگوارم عرب باحال - برادر خوب و خوش خلقم محبت سام - خواهران گلم با آیدی داریوش و مشکی و کلیه برادران و خواهران عزیزم در کلیسای مجازی پالتاک که الان حضور ذهن ندارم اسم آنها را تک تک بنویسم اما خدایا تو خودت اسم آنها را در دفتر ایمانداران به خودت  ثبت کردی و به نام آنها را میشناسی و از اعضا و جوارح و استخوان بندی آنها کاملا آگاهی دارید . خدایا این عزیزان در این چند روز برای من دستهایشان را برای دعا به سوی تو بلند کرده اند ، من هم با این حال دستهایم را بسوی تو دراز میکنم و از تو میخواهم ایمان خود و خانواده های گرامیشان را صد چندان قوی گردانی و در عقیده مصمم شان نمائی ، قدمهایشان را در زندگی استوار و زبانشان را در راه بشارت و شهادت و بزرگی تو گویا و چشمهایشان را از فروغ خود روشن گردانی ، خدایا قلبشان را از محبت خود سرشار گردان . پروردگارا هیچوقت اشک را مهمان چشمان عزیزشان نکن مگر اشک شوق
آمین و آمین و آمین ای خداوند عظیم ای خداوند زنده
 خدایا
 مسیحا
 پروردگارا
در نام زیبایت تو را شکر میکنم که بار دیگر توانستم بنویسم و قطره ای از دریای بیکران محبت و بزرگی تو را قلمی کنم .
شاکر و چاکرم
 ای خدای زنده
تو پزشک من بودی تو جراح حاذق قلب این بره گم شده ات بودی .
خدایا تو را شکر میکنم و می پرستم بخاطر لطف بی منتهایت
خدایا تو را شکرگذارم بخاطر محبت و مهربانیت
خدایا شهادت میدهم و شکر میکنم که تو به من عمر دوباره دادی
ای خدای زنده تو مرا از مردگان خارج کردی همانطوریکه خودت پس از سه روز از مردگان برخاستی
مسیحا ای شاه شاهان و ای سلطان بی بدیل و ای روح القدوس از تو شفای تمام بیماران را مسئلت دارم
ای یگانه منجی بشریت
 تو با مصلوب شدن کفاره گناهان بندگانت را دادی و با ریختن خونت بر صلیب شفا را برای ما به ارمغان گذاشتی
 تو را به سوراخ های دست مبارکت تو را به خون ریخته شده ات قسم میدهم در همین ساعت و در همین لحظه تمام بیماران در تختهای بیمارستانها را شفا عنایت فرما
ای رب الارباب
 ای بزرگ
 ای باکمال
 ای سخاوتمند
 ای مهربان
 ای بخشنده
 گناهان ما را ببخش و ما را لحظه ای به خودمان وامگذار
خدایا خودت ما را کنترل کن و اختیار ما را از ما سلب نما
 ما میخواهیم اختیارمان دست تو باشد
هر راهی تو صلاح میدانی ما را به ان راه هدایت کن
در نام قدوست
ای عیسی مسیح خداوند
در نام پدر پسر روح القدوس آمین آمین و آمین
 
 

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

بیاد مادرم

بیاد مادرم که هفت سال انتظار دیدنش را کشیدم
این انتظار شش ماه  پیش به پایان رسید ......
و با مرگش آرزوی دیدنش برایم خاطره شد

در مهربانی بی همتایی
و در همزبانی بی مثال
تو از قطره های شبنم صبحگاه نابتری
و از خورشید گرما بخش تر
تو را از بهاران جستجو کردم
تو از چشمه ساران جاری تری
به استواری کوه و به لطافت خیال کودکی میمانی
شمع از تو روشنی را آموخت
و دریا آرامش را از تو به ارث برد
وسعت سینه تو هامون را بیاد آرد و اشکهایت ترنم باران را
یاد تو جشنواره سرور را در قلبم بر پا میکند
شب زنده داریت و لالاییت پچ پچ آبشار را در گوش جانم میریزد
کدام شب تیره تو را از من ربود
و به بهانه ی بزرگی بزرگترین موهبت را از من گرفت
آه مادر آه مادر آه مادر
چه تنهایم بی تو چه بی قرارم بی تو
بعد از تو دیگر نیافتم آنچه را که عمرم برای آن گذشت
و افسوس . . . . . . . . . .

دلتنگی

من بودم و
تو
و یک عالمه حرف…
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد…

خدا حافظ رویای من

خداحافظ بهترین رویــــــای مــــــــن خداحافظ

بــا من و از من جدای من خداحافظ

گرچه دوست نمیدارمت از دل وجان دیگر ولی

دلدار بی چون وچرای من خدا حافظ

۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

پدر پسر روح القدوس

این تویی که مدام دست بنده ات را در دست میگیری و با خود می بری!
و این منم که مدام دست هایم را از دستانت بیرون می کشم!
خدایا دستم را از دستت جدا کردم و ایستاده ام فقط دور شدنت را نظاره میکنم
این تویی خدای من!
این منم؟! بنده تو؟!
خدایا تو درحال رفتنی و من مات اطرافم پس چرا حرکت نمیکنم؟!
چرا به دنبالت نمی آیم؟!
خدایا اینجا کجاست که مرا از همراهیت باز داشته؟
اینجا چه میکنم؟
...
مگر بنده تو نیستم؟پس چرا با تو نمی آیم؟!!
این تویی!
نه
آن تویی!
این منم که به تماشای رفتنت ایستاده ام!
آخر عادت کرده ام،
تو می آیی
بارها از تو دور شدم و تو آمدی که مرا با خود ببری
باز هم می آیی!
اما نه نه نه نه نه
دیگر بس است
نمیگذارم بروی
می آیم
به دنبالت می آیم
دوان دوان می آیم
دیگر تاب تحمل نبودنت را ندارم
می آیم و باالتماس دستهای مهربانت را میگیرم
میخواهم پُر شوم از تو، تا جایی برای غیر تو نماند.
خود را به تو می سپارم، رها می شوم در تو، غرق در وجودت!
این تویی خدای من، در کنار من، در من،با من!
این منم، بنده تو، با تو!
حال هرچه میخواهی انجام ده
دیگر مسیر را تو باید تعیین کنی
هرجا بروی می آیم
این تویی، خدای من!
این...
نه دیگر من وجود ندارد
این تویی
من تماماً به تو تبدیل می شوم
از تو بودم و حال دوباره تو میشوم
این تویی، فقط تو

از صف‌ برای رای دادن به نظام مقدس تا....صف مرغ



ملت ايران از زمان پيروزي سرطان اسلامي تا كنون، «صف»‌هاي تاريخ‌ساز و حماسه‌آفرين بسياري را ايجاد كرده‌اند. از صف ميليوني براي استقبال از حضرت امام مقوا (ره)، تا صف‌هاي طولاني براي راي دادن به ن
ظام طاعونی اسلامي، صف‌هاي انبوه براي ثبت نام در مساجد براي اعزام به جبهه و صفوف مردمي براي ارسال كمك‌هاي مادي به رزمندگان، صفوف طولاني بيش از 30 انتخابات سراسري و صفوف به هم پيوسته نمازهاي جمعه در سراسر كشور. در سال‌هاي اخير نيز اين صفوف حماسه‌ساز را در روزهاي ماه‌هاي رمضان در خيابان فلسطين تهران براي شركت در نماز جماعت به امامت مقتداي چلاقمان رهبر معظم انقلاب اسلامي بارها شاهد بوده‌ايم.

تمامي اين صفوف، مردمي، حماسه‌ساز و مايه افتخار و عزت حکومت اسلامي بوده‌اند. همواره اين صفوف به هم فشرده ملت، پشتوانه حركت نظام سرطانی اسلامی و مايه دلگرمي مسئولان در مقابله با تهديدها و فشارهاي دشمنان بوده است و در يك كلام، صفوف مردمي ايران هميشه، مردم شکن بوده است.

اما اخيراً صفوف به هم فشرده و طولاني جديدي در سطح كشور ايجاد شده، كه ديگر عزت‌آفرين نيست بلكه به طور جانكاهي مايه تاسف – البته براي رهبر - دولت و مجلس – است: صفوف مردم براي خريد مرغ به نرخ دولتي.

مردمي كه در اين صفوف مي‌ايستند، همان مردم افتخارآفرين صحنه‌هاي دفاع مقدس و انتخابات و نماز جمعه و ساير شعائر و مراسم ديني و انقلابي هستند اما صفوفي كه اين بار ايجاد كرده‌اند ديگر افتخارآفرين نيست، بلكه شرمگينانه است. شرمگينانه نه براي ملت، بلكه براي رهبر معظم و ولایت مطلقه فقیه و مسئولان اقتصادي دولت ا.ن ‌نژاد كه چنين فاجعه‌اي را پس از سه دهه تجربه گند زدن به مملکت به بار آورده‌اند و با وقاحت به كار خود ادامه مي‌دهند و به هيچ وجه هم حاضر نيستند عذرخواهي كه هيچ، توضيح كوتاهي به ملت بدهند كه چرا؟

اين صفوف، همچنين مايه خجالت است براي نمايندگان مردم در مجلس‌هاي هشتم و نهم كه به چنان وزراي بي‌كفايتي راي اعتماد داده و با مشاهده چنين فجايعي حاضر به نشان دادن قاطعيت در سلب راي اعتماد خويش نيستند؛ نمايندگاني كه به جاي آن كه وكيل مدافع حيثيت و شرافت انساني موكلان خود باشند، به دنبال كسب امتيازات ويژه‌تر براي خود از وزرا و دستگاه‌هاي دولتي هستند. نمايندگاني كه فقط عده انگشت‌شماري از آنها به اين فاجعه بزرگ واكنش نشان داده‌اند و شماري نيز به دنبال گرفتن ژست‌هاي حق به جانب هستند كه «بلي، دولتي‌ها تازه فهميده‌اند كه ما درست مي‌گفتيم.» نمايندگان مجلس نهم تا بدين جا نشان داده‌اند كه حتي چنين فجايعي نيز آنها را در دفاع از حق ملت، تحريك نمي‌كند و به حضور صميمانه در كنار دولتمردان در جلسات چندساعته، راضي‌ترند تا بدين ترتيب پس از پايان جلسات مشترك با قيافه متفكرانه! از هم‌فكري! با دولت براي انديشيدن! تمهيداتي به منظور ساماندهي بازار مواد غذايي به ويژه مرغ! سخن بگويند.

* جفا به مردم افتخارآفرين
يكي از دولتي‌ها مي‌گفت: «چرا رسانه‌هاي اصولگرا به بحران اقتصادي در اروپا و حتي رژيم صهيونيستي نمي‌پردازند كه در آنها برخي مردم از شدت فشار اقتصادي به خودسوزي روي آورده‌اند؟»

پاسخ دادم: اگر مي‌شد مقايسه كرد ، مشخص مي‌شد كه فشارهاي اقتصادي بر قشرهايي از مردم ايران بيش از موارد مشابه در ديگر كشورها است، اما ملت ايران آنقدر به نظام فاسق اسلامي پايبندي و اعتقاد راسخ دارند و آنقدر دين‌مدار هستند كه فشارهاي اقتصادي شديدتر را هم تحمل كنند و محجوبانه دم فرو بندند. اما آيا دولتمردان بايد از اين محجوبيت مردم، سوءاستفاده كنند و بي‌كفايتي خويش را به پاي تحريم بگذارند؟ آيا بعد از سه دهه تجربه برده ‌داري اسلامی ، تنظيم بازار مرغ يك پديده تازه و بديع در مديريت اقتصادي كشور محسوب مي‌شود كه مسئولان اقتصادي دولت دهم اينچنان عرصه را رها كردند و داد و فرياد به راه انداختند كه «در سخت‌ترين تحريم‌هاي اقتصادي به سر مي‌بريم»؟

ضمنا به عنوان نكته آخر، صفي شدن فروش مرغ در مقابل فشارهايي كه ملت ايران در گذشته تجربه كرده، پشيزي نيست اما چون ظلم است و ناحق، وظيفه حلقوم‌هاي عدالت‌خواه است كه آن را فرياد زند و هدف رسانه‌هاي اصولگرا از پرداختن به اين موضوع، نيز همين است و بس

۱۳۹۰ دی ۲۰, سه‌شنبه

آغاز بکار کلیسای خانگی رشت


خداوندا - مسیحا - ای روح القدوس
براى دوستانم دعـا ميكنم :
كه در آخرين روزهاى سال دلشان را
چنان در جويبار زلال رحمتت شستشو دهى :
كه هر كجا ترديد هست ايمان
و هركجا زخمى هست مرهـم
و هر كجا نوميدی هست اميـد
و هر كجا نفرتى هست عشـــق
جاى آن را فرا گيرد .
در نـام خداوند عیسی مسیح
آميـ
ـن
سال نــــو مـــبارك

خبر رسیده از ایران حاکیست همزمان با آغاز سال نو میلادی کلیسای خانگی رشت هم شروع بکار کرد . این کلیسا مکان مشخصی ندارد و توسط یکی از مسیحیان عزیز ایرانی بنام سپهر در رشت اداره میگردد و هر جلسه آن در منزل یکی از نوکیشان برگزار میگردد . در اینجا جا دارد برای موفقیت این دوست عزیز و تمام نوکیشان ایرانی دست به دعا برداریم . خداوند به تمام نو کیشان سلامت و سعادت عطا فرماید . در نام خداوند  عیسی مسیح آمین

تو را دوست میدارم



تورابه جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم .تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب می شود دوست می دارم . تورا برای دوست داشتن دوست می دارم . تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم .  برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم . تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم . برای پشت کردن به آرزوهای محال  به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم .  تو را به خاطربوی لاله های وحشی به خاطر گونه ی زرین آفتابگردان  برای بنفشیِ بنفشه ها دوست می دارم . تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم .  تورا برای لبخند تلخ لحظه ها  پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم . تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم . اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم . تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم .  تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام دوست می دارم . تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم .  تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم ... دوست می دارم ...

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

پائیز

پاییز
پایـــــــــیز را
پاییز را دوســـت دارم
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش   گوش نواز بــــــــرگ هایش
بخاطر   صدای   نم نم  بـــــــاران های  عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب هـــــــــــای نارنجی  و دلگیرش
بخاطر شب هـــــــای سرد و طولانی اش
بخاطرتنهایی ودلتنگیهای پــاییزی ام
بخاطر پیاده روی هــــای شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های   بی صدایم
بخاطرسالهاخاطرات پاییزییم
بخاطر معصومیت  کودکیم
بخاطر گرفتـاری جوانی ام
بخاطر تنهایـــی  پیری ام
بخاطر اولیـــن نفس هایم
بخاطر اولین  گــریه هایم
بخاطر
اولین  خـــنده هــایم
بخاطر دوبـــــاره  متولد شدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر چند سال دورتـر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تــــر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بـــی صدا رفتنم پاییز را دوست دارم

بخاطر خود پاییز و من عاشقانه پاییز را دوست دارم دوست دارم
بخاطـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

به بهانه روز جهانی صلح

روزی ما دوباره كبوترهايمان را پيدا خواهيم كرد
و مهربانی دست زيبايی را خواهد گرفت.
 



روزی كه كمترين سرود
 بوسه است
 و هر انسان
 برای هر انسان
 برادری ست .
 روزی كه ديگر درهای خانه شان را نمی بندند
 قفل افسانه ايست
 و قلب
 برای زندگی بس است.

روزی كه معنای هر سخن دوست داشتن است
 تا تو به خاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردی .
 روزی كه آهنگ هر حرف ، زندگی ست
 تا من به خاطر آخرين شعر رنج جستجوی قافيه نبرم.
 روزی كه هر حرف ترانه ايست
 تا كمترين سرود بوسه باشد .

روزی كه تو بيايی ، برای هميشه بيايی
 و مهربانی با زيبايی يكسان شود .
 روزی كه ما دوباره برای كبوترهايمان دانه بريزيم...

و من آنروز را انتظار می كشم
 حتی روزی
 كه ديگر
 نباشم
روزی ما دوباره كبوترهايمان را پيدا خواهيم كرد
و مهربانی دست زيبايی را خواهد گرفت.

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

شیطانی در لباس رئیس جمهور!!!!!!!!!!!

احمدی نژاد که رییس جمهورشد و کابینه اش را دور ایران و شهر به شهر گرداند همه به او خندیدیم .
در همان سفرهای استانی وقتی هرکس به او نامه ای میداد و سی تا پنجاه هزار تومان میگرفت ما باز خندیدیم و گفتیم ببینید چطور پول مملکت را به باد میدهد.
وقتی شهر به شهر سیب زمینی پخش میکرد و رای میخرید باز هم ما مسخره اش کردیم ....
وقتی هربار به سازمان ملل میرفت و دم از نابودی اسراییل میزد و دعای فرج میخواند و بی *هیچ هزینه * خود را میکرد تیتر اول تمامی مطبوعات و رسانه های جهان...ما از خود نمی پرسیدیم... چرا چنین می کند؟.... و با یک کلمه *یارو دیوانه است * به او میخندیدیم و حرص میخوردیم
حتی وقتی طرح یارانه ها را که هیچ کس فکر نمیکرد توان انجامش را داشته باشد پیاده کرد فقط پول ها را گرفتیم و گفتیم مردک دیوانه گدا پروری میکتد..
اما تا بحال با خود فکر کرده اید شاید احمدی نژاد واقعا دیوانه نباشد ؟
اصلا قدرت امروز او که توانسته یک تنه مقابل رهبری و سپاه و مجلس و شورای نگهبان و مراجع بایستد از کجا نشات گرفته؟
ما که معتقدیم مردم هم با او نیستند و اگر تقلب ها نبود او صد سال هم رییس جمهور نمیشد؟ پس قدرت او از کجاست؟
 من فکر میکنم ما اشتباه میکردیم . احمدی نژاد نه تنها دیوانه نیست که برعکس بسیار هم، باهوش است .
در اصل قدرت اصلی او همین مردمند ، مردمی که در طرفداری او به خیابان نخواهند ریخت اما بودن او را بر بودن هر اخوند یا اصلاح طلبی ترجیح میدهند و حکومت هم این را خوب فهمیده است و میداند کنار زدن او با توجه به اتفاقات سال هشتاد و هشت عواقب غیرقابل پیش بینی بدنبال خواهد داشت.
یادمان باشد این دولت اوست که حقوق کارمندان را که قشر متوسط و اکثریت جامعه اند را زیاد کرده و همچنین با دادن یارانه ها، مقبولیت زیادی برای خود در میان قشر اسیب پذیر کسب نموده است. بنظر من اگر به اتفاقات این شش سال نگاهی دوباره اندازید و در مرور انچه رفت قدری تامل کنید خواهید دید در پس هر اتفاقی که مارا خنداند یا حرص داد یک هدف معین وجود دارد .
درست مانند دومینویی که قطعاتش یک به یک چیده شد تا امروز قدرتی را ساخت که جابجا کردن یک مهره اش تمام فضا را تکان خواهد داد .
در حقیقت احمدی نژاد وقتی رییس جمهور شد و دست رهبر را بوسید و حکم تنفیذش را گرفت شروع به جابجایی و مهره چینی کرد و تمام کسانی که در دوره های قبل پست و عنوانی داشتند را کنار گذاشت و حتی تا برکناری مدیران ناحیه های اموزش و پرورش و ادرات جزء شهرستان های کوچک هم پیش رفت . 
او چهار سال تمام هرکاری کرد تا نام خود را در ایران و دنیا بر سرزبان اندازد چون میدانست همین بودن نامش تحت هر عنوانی ولو *مردک دیوانه پوپولیست* در حقیقت روزی حافظ جایگاهش خواهد بود . در دور دوم او فقط یک کار ناتمام داشت ... پرداخت پول به مردم ....کاری که در سی سال گذشته هیچ کس انجامش نداده و تا یادمان هست دولت فقط پول میگرفته و کسی یادش نیست تاکنون دولتی بمردم پولی داده باشد ..
پس دیگر لازم نبود دست کسی را که حکمش را تنفیذ کرده بود ببوسد .
او الان خود را قدرتمند تر از هرکسی میدانست .مخصوصا که حکومت با سرکوب مردم، بی انکه بخواهد به قوی تر شدن جایگاه رییس جمهور کمک کرده بود.حالا شمایل این قدرت کامل شده بود و کسی که تا دیروز شصت ملیون ادم دیوانه اش می پنداشتند در اصل اعجوبه ای قدرت طلب بود که از هیچ به همه چیز رسید و شاید بزرگترین هنرش نیز همین باشد که به شصت ملیون ادم *باوراند* که دیوانه است
پی نوشت.... این نوشته قصد ندارد بگوید که احمدی نژاد ادم خوبی است که برعکس بنظر من اگر شیطان مجسمی وجود داشته باشد بی شک هم اوست که همه کس را این چنین فریفت .
اما گاهی باخودم فکر می کنم در مملکتی که مردم اگاهش بسیار اندک است و روشنفکرانش هم یا خوابند و یا پیوست و ارتباطی با توده عوام جامعه ندارند و از طرفی هم لیدری که مردم بر او اجماع داشته باشند وجود ندارد پس شاید یک شیطان که همه چیز را تا مرحله نابودی بکشاند ..زیاد هم بد نباشد .چون حداقل این امید را بما میدهد که سحری از پس این شب تار وجود خواهد داشت

۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

این است وضع مادر 5 جانباز

آقای مسئول، آیا تا به حال با تور سیاحتی پابرهنگان این مملکت که به صدقه سر آنها شما امروز رئیس شده اید به گردش رفته اید؟! بیائید یک بار هم شده از آن صندلی مخملتان پائین آمده و با اتوبوس فقرا همراه شوید و ببینید کجا می بردتان، ببینید آن مادرانی که هزاران شهید و جانباز را در دامان خود پرورش داده اند در کدامین دخمه زندگی می کنند؟!
فرخ امینی صالح پور یکی از هزاران مادر شهیدی است که با آنکه پنج جانباز تقدیم انقلاب کرده امروز با جسم بیمارش مجبور است به دلیل مشکلات مالی در زیر زمین کثیف و محقر خانه ای در محله شاد آباد زندگی کند.
این مادر هفتاد و هفت ساله به مدت سه سال است که در این مکان استیجاره ای زندگی می کند و به دلیل کمبود اکسیژن موجود در فضای زیر زمین چندین بار بی هوش شده است.
نکته تاسف بار دیگر این است که بارها از طرف شهرداری تهران برای ایشان اخطاریه صادر شده است که این مکان انباری بوده و مجوز مسکونی ندارد.
اما سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که وظیفه کدام ارگان است به خانواده های شهدا و جانبازان رسیدگی نماید؟
 آیا بایدبرویم سراغ سازمان های هوانوردی و تربیت بدنی که کسی جوابگو باشد.
آقایان مسئول لطفا این عکس ها را ببینید:


و چه خوش گفت و حسبك داء آن تبیت ببطنة و حولك اكباد تحنّ الى القدّ « تو را این درد بس كه شب با شكم سیر بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله ‏اى »

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

حسنک کجائی؟ تصمیم کبری - کوکب خانم و......کجائید؟

گاو ماما میکرد
گوسفند بع بع میکرد!
سگ واق واق میکرد
و همه با هم فریاد میزدند : حسنک کجایی

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود .
حسنک مدت زیادی است به خانه نمی آید
او به شهر رفته است و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن میکند
او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات
جلوی آینه به موهای خود ژل میزند
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست
چون او به موهای خود گلت میزند

او از برکات نظام ولائی تازگیها ماری جوانا میکشد
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد
کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است
کبری تصمیم گرفته حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند
چون او با پتروس چت میکرد
پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت میکرد .
پتروس دید که سد سوراخ شده
اما انگشت او درد میکرد چون زیاد چت کرده بود
او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند .
پتروس در حال چت کردن دستگیر  شد و او را به جرم ارتباط نامشروع اعدام کردند
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود
اما سزبازان گمنام کاری کردند که کوه روی ریل ریزش کند
ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت
ریزعلی سردش بود و دلش نمیخواست لباسش را درآورد.
ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت
قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.
کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت
خانه مثل همیشه سوت و کور بود .


الان چند سالی است کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد
او حتی مهمان خوانده هم ندارد
او حوصله مهمان ندارد .
او پول ندارد تا شکم مهمانها را سیر کند.
مدتی است که از یارانه ها هم خبری نیست !!!!
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید
چوپان دروغگو به او گوشت خر ((چینی))  فروخت
اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد
چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد .

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

از آن بسیج تا این بسیج - فرق در چیست؟


سوال : بجای نقططه چین یکی از عبارات زیر را بگذارید

1- بسیج لشکر ...............است 
الف : مخلص خدا      ب: مخلص جنایتکاران تاریخ 

+++++++++++++++++++++++++

دوران اصلاحات بود، همه سرشان گرم آزادی های نصفه نیمه ی دولت آقای خاتمی بود.
بحث داغ بر سر این بود که آیا قوزک پای خانمها دیده شود یا نه.
همان روزها خانم ((الف پور)) که زنی محجبه و مسلمان بود و زیاد به مسجد می رفت حرفی زد که ما  درک نکردیم.
خوب حق هم داشتیم، حواسمان پرت شلوار برمودا و روپوشهای تنگ و چاکداردختران بود.  
خانم ((الف پور)) هفته ای چند بار با وحشت می گفت که توی مساجد محلشان حرکات مشکوکی انجام  می شود و جوانهای بین 12 تا 17 ساله  تا آخرهای شب سینه می زنند و هفت شب هفته  عزاداری می کنند و تعلیمات خاصی می بینند.
او می گفت که از دیدن چشمهای آنها وحشت می کند و در نگاه این جوانان نوعی سبعیت و مسخ شدگی هست که پشت آدم را می لرزاند.
او باور داشت که این نیروها برای منظور خاصی در حال شستشوی مغزی داده شدن هستند ولی نمی دانست چرا، ما هم هیچ کدام حرفهایش را جدی نگرفتیم.
سالها بعد بود که  باتوم را در دست آن بچه ها  دیدیم که با بی رحمی بر تن مردم فرو آمد .
بچه هایی که اول نخواستیم باور کنیم ایرانی هستند و فکر کردیم از لبنان و عربستان وارد شده اند از بس که با ما بیگانه بودند و در چشمهایشان  آن قدر نفرت بود که  نمی فهمیدیم چرا.
آن وقت  از خود پرسیدیم که آخر این ها از کجا سبز شدند ؛ آن وقت یاد خانم ((الف پور)) افتادم و دل شوره ای که در نگاهش بود رادرک کردم.
ما آنها را بسیجی خواندیم و مزدور نامیدیم، ما آنها را ساندیس خور خطاب کردیم.
آنها  همه جا بودند. در خیابانها ، در فضاهای مجازی. شناختنشان کار دشواری  نبود، ته چشم های همه شان موجی از نفرت کور و بی سوادی موج می زد.
ما آنها را شناختیم و از خود پرسیدیم که بر سر آن بسیجی هایی که ما می شناختیم چه آمد؟
ما مقاله ها نوشتیم و داد سخن دادیم که این بسیج آن بسیج نیست.
که بسیجی ها بهترین و پاک ترین فرزندان این سرزمین بودند که در زمان جنگ جانشان را در کف دست گرفتند تا دشمن رااز مرزهای سرزمین ما دور کنند.
آن بسیجی های نازنین و دوست داشتنی حال تبدیل به ماشین سرکوب شده بودند و نام بسیج دلهره و نفرت می پراکند.
ما  متحیر بودیم و از خود می پرسیدیم چگونه آن بسیجی ها به این بسیجی ها تبدیل شدند.
اما پاسخ شاید ساده تر از این حرفها بود.
این بسیجی ها دقیقا همان ها بودند.
اینها ادامه ی منطقی همان نسل از بسیجیهایی که در جبهه های حق علیه باطل روی مین می رفتند . تنها چیزی که عوض شده بود این بود که جای باطل این بار عوض شده بود.
این بار" ما "باطل بودیم و از بین بردن مان  وظیفه دینی آنها بود.  
اگر دیروز آن بچه های معصوم را با وعده ی شربت شهادت و صدای آهنگران فریقتند و برای جنگی بی معنی گوشت گلوله توپ کردند امروز در مساجد و پای وعظ  مغزهایشان را می شویند و باتوم به دستشان می دهند که چشم فتنه را کور کنند.
برای بسیجی فرقی نمی کند که کجا و به کدام سمت حمله کند.  
در جبهه الله اکبر گفتنش همان قدر از روی نا آگاهی  است که مبارزه اش با بد حجابی ، که شعار دادنش در هر جا که قرار باشد علمش کنند.
اگر آن روز نیروی جهالت و حماقتش صرف دشمن خارجی می شد این چیزی از حماقت و جهالتش کم نمی کند.
کار ان روزش همانقدر بی ارزش است که کار امروزش ، همان گونه که هر حرکتی که از روی آگاهی و شعور نباشد بی ارزش است.
 بسیج نماد  جهل مطلقی است که در دست سردمدارانی فاسد برای جنایت و مرگ آموزش می بیند.
سگ هاری است که  قلاده اش را باز کنی حمله می کند.
تمام حکومت های توالیتر بسیج داشته اند. هیتلر هم در سالهای آخر جنگ بچه های 14 ساله را جلوی گلوله فرستاد.

بسیج لشکر مخلص تمام جنایتکاران تاریخ است